Abstract:
رسیدن به یک تعریف مشترک و جامع از آنچه تحت عنوان ملّیگرایی در سرزمین ایران اتّفاق افتاده، همواره یکی از چالشهای این حوزه بوده است. بررسی سیر تاریخی حماسهسرایی و واکاوی متون حماسی، که از صبغۀ ملّی نیز خالی نیستند، میتواند به حل این مسئله کمک کند. حداقل سه دورۀ گسست یا فترت را در تاریخ ایران میتوان مشاهده کرد که آثار آن در حماسههای ایرانی نمود پیدا کرده است: حملۀ اسکندر، هجوم اعراب و یورش مغول. منظومههای حماسی ـ تاریخی که در پی این شکستها و در زمان استقرار فاتحان سروده شدند، به ترتیب در تلاش برای ایرانیسازی اسکندر، ستایش شخصیتهای دینی و کرنش در برابر قدرت مغولان و ایلخانان سروده شدند. از کنار هم قرار گرفتن این سه دسته چنین برداشت میشود که ملّیگرایی ـ در معنای تاریخی آن، نه در تعریف مدرن ـ جدای از تعلّقات سرزمینی و نژادی و فرهنگی، نسبتی با وفاداری به قدرت دارد. گرچه در آغاز، حماسههای ملّی، و سرآمد آنها شاهنامۀ فردوسی، پیوندی ناگسستنی با گرایشهای ملّیگرایانه و وطندوستانه داشتند، امّا رفتهرفته گسستی در این امر در منظومههایی که به پیروی از شاهنامه سروده شدند، پدید آمد و صبغۀ ملّی در آنها رنگ باخت. بهطوریکه با نگاهی اجمالی به سیر تاریخی منظومههای حماسی ـ تاریخی که به تقلید از شاهنامۀ فردوسی سروده شدند، میتوان نقش محوری را در آنها برای شاه فاتح و دودمان پادشاهی او قائل شد، چه بسا شاه بیگانه و دشمن متجاوز یا به تعبیر دقیقتر، برای قدرت.
Machine summary:
در خدمت و خیانت حماسهسرایی: تأمّلی در رویکرد پیرویهای شاهنامه (در برخورد با سه رویداد حملۀ اسکندر، هجوم اعراب و یورش مغول) حامد مهراد 1 چکیده رسیدن به یک تعریف مشترک و جامع از آنچه تحت عنوان ملّیگرایی در سرزمین ایران اتّفاق افتاده، همواره یکی از چالشهای این حوزه بوده است.
امّا آنچه در مطالعات حماسی اهمیّت دوچندان مییابد، وجود شمار بسیاری منظومۀ تاریخی تحت عنوان اسکندرنامه است، بهگونهایکه «داستانسرایی این آثار بهطور روشن و بارز از خودآگاه جمعی پرده برمیدارد، خوداگاهی که به نحوی جهتدار و معنیدار برای ایرانی دانستن اسکندر و کنار زدن رنج شکست ایران از این فاتح مقدونی پدید آمدهاند» (خیراندیش و ابراهیمی، 1392: 56).
بااینحال، از کنار هم قرار دادن واکنش اجتماعی ایرانیان در قبال سه شکست بزرگ تاریخی یادشده و بازتاب این واکنشها در منظومههای تاریخی-حماسی فارسی، میتوان نوعی میل به قهرمانسازی و بهویژه بت ساختن از قهرمانان و فاتحان را در همۀ آنان مشترک یافت؛ فاتحانی که ایرانی بودنشان برای سرایندگان این منظومهها شرط لازم نیست.
در این دوران، حماسهسرایی دینی که غالباً ترکیبی از اسطورههای ایرانی و اسلامی است، رونق گرفت و در ادامۀ مسیر طولانی خود به خلق آثاری چون: خاوراننامه، صاحبقراننامه و خداوندنامه و حملۀ حیدری منجر شد؛ منظومههایی که موضوع مشترک اغلب آنها روی کردن چهرههای دینی به سوی ایران و فتح این سرزمین و شکست دادن ایرانیان و مسلمانان کردن اسطورههای ایرانی است.
رویکرد به مسئلۀ ایران در اغلب منظومههای حماسی تاریخی پس از شاهنامه که در واکنش به آمدن اسکندر به ایران، حملۀ اعراب و یورش مغول سروده شدهاند، تحت تأثیر روحیۀ تسلیمپذیری و منفعلانۀ پس از این سه شکست شکل گرفته است.