Abstract:
سنت فلسفی مسلمانان و اندیشه غربی، در دورانهای مختلف به گونهای در تقابل با یکدیگر به سر میبردند. با روی کار آمدن دوران مدرن و نمودار شدن دستاوردهای ملموس آن در صنعت و تکنولوژی، کم نبودند کسانی که نسبت به میراث فلسفی مسلمانان بدگمان شدند و موج غربگرایی دامنگیر آنها شد. اما این وضعیت خیلی به طول نکشید؛ به مرور در غرب اندیشمندانی ظهور کردند که سخن از بحران در علوم اروپایی راندند و موجی از مخالفت با مدرنیته را به راه انداختند. یکی از این جریانهای مخالف، پست مدرنیسم است که می توان آن را از آخرین دستاوردهای فلسفی غرب به حساب آورد. از سوی دیگر، حکمت متعالیه در میان مسلمانان، به عنوان مقبولترین و متقنترین سنت فلسفی معاصر تلقی میگردد. در این تحقیق تلاش شده است، تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، یکی از مهمترین مسائل مطرح در مباحث فلسفی؛ یعنی مساله هویت انسانی را از منظر این دو گرایش فکری بررسی کنیم. هدف نویسنده از این نوشتار آن است که نشان دهد، غرب که روزگاری خود را داعیهدار انسان باوری میدانست، امروز برای انسان هویتی باقی نگذاشته و او را به دیده تحقیر مینگرد، در حالی که فلسفه ملاصدار، هویت انسانی را به دیده کرامت نگریسته و آن را دارای جنبههای متعالی و الهی میداند. در آخر به این جمع بندی خواهیم رسید که در تفکر غربی، هویت انسان، سرنوشتی جز یأس و سرگشتگی نخواهد داشت، اما در نگاه صدرایی، هویت الهی انسان در تکاپوی رسیدن به مقصد و مقصودی والا است
کان الفکر الفلسفی بین المسلمین والفکر الغربی علی طرفی نقیض فی اوقات مختلفه. مع ظهور العصر الحدیث وظهور الانجازات الملموسه فی الصناعه والتکنولوجیا، کان هناک الکثیر من المتشککین فی تراث المسلمین الفلسفیه وانتشرت موجه من الاجتذاب للفکر الغرب الفلسفی. لکن هذا الوضع لم یدم طویلا. وتدریجیا، ظهر مفکرون فی الغرب تحدثوا عن ازمه العلوم الاوروبیه واطلقوا موجه من معارضه الحداثه. احدی هذه التیارات المتعارضه هی ما بعد الحداثه، والتی یمکن اعتبارها واحده من احدث الانجازات الفلسفیه للغرب. من ناحیه اخری، تعتبر الحکمه المتعالیه بین المسلمین اکثر المدارس الفلسفیه المعاصره قبولا واقناعا. فی هذا البحث، جرت محاوله لاستخدام احد اهم القضایا فی المناقشات الفلسفیه باستخدام المنهج الوصفی التحلیلی. ای لدراسه قضیه الهویه الانسانیه من منظور هذین الاتجاهین الفکریین. هدف المولف فی هذا المقال هو اظهار ان الغرب، الذی کان یعتبر نفسه یوما ما مدعیا للانسانیه (او الانسانویه، لا یترک الیوم هویه للانسان وینظر الیه بازدراء، بینما تنظر فلسفه الملا صدرا الی الهویه الانسانیه بکرامه ویعتبرها ذات جوانب سامیه والهیه. فی النهایه، سنصل الی نتیجه مفادها انه فی الفکر الغربی، لن یکون للهویه الانسانیه ای مصیر سوی الیاس والخسران، ولکن فی نظر الملاصدرا، فان الهویه الالهیه للانسان هی فی السعی وراء هدف سام ونبیل.
The philosophical tradition of Muslims and Western thought were standing against each other at different times. With the advent of the modern era and the manifestation of its tangible achievements in industry and technology, there were many who became skeptical of the philosophical heritage of Muslims and a wave of Occidentalism spread. But this situation did not last long; gradually, thinkers emerged in the West who spoke of the crisis in European science and set off a wave of opposition to modernity. One of these opposing currents is postmodernism, which can be considered one of the latest philosophical achievements of the West. On the other hand, transcendent wisdom is considered among Muslims as the most accepted and convincing contemporary philosophical tradition. In this research, an attempt has been made to use one of the most important issues in philosophical discussions using the descriptive-analytical method; That is, to examine the issue of human identity from the perspective of these two intellectual tendencies. The author's aim in this article is to show that the West, which once considered itself a claimant of humanism, today leaves no identity for man and views him as humiliated, while Mulla Sadar's philosophy views human identity as dignified and that considers it to have transcendent and divine aspects. In the end, we will come to the conclusion that in Western thought, human identity will have no destiny other than despair and bewilderment, but in Sadra's view, the divine identity of man is in the pursuit of a sublime goal
Machine summary:
60 هويت در پست مدرنيسم و حکمت متعاليه نويسنده از اين نوشتار آن است کـه نشـان دهـد، غـرب کـه روزگـاري خـود را داعيه دار انسان باوري ميدانست ، امروز براي انسان هويتي باقي نگذاشـته و او را به ديده تحقير مينگرد، در حالي که فلسفه ملاصدار، هويت انساني را بـه ديـده کرامت نگريسته و آن را داراي جنبه هاي متعالي و الهي ميداند.
/ سال دوازدهم ، پاييز ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٥ 65 الف ) سرگشتگي و نفي سوژه مستقل ويژگي اصلي انسان ها توانايي آنها در تعقل و انديشـه ورزي اسـت و تفـاوت بارز انسان با ساير حيوانات در همين جنبه هاي معرفي، ادراکي و شناختي اوست ؛ اما در انديشه متفکراني مانند فوکو، انسان آن سوژه دانشي است که داراي اراده و اختيار نيست .
/ سال دوازدهم ، پاييز ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٥ 69 بازتاب اين نظريه دريدا چيزي جز سقوط و سرگشتگي هويت انسـاني نخواهـد بود؛ چراکه در انديشه پست مدرن سوژه عقلاني دوران مدرن به عنوان توهمي بـيش نگريسته نميشود و از اين روي انسان هيچ گاه قادر نخواهد بود تمامي پيش فرض ها را کنار بگذارد تا بتواند به واقعيتي عيني دست يابد (ر.
اين نگرش خاص به نفس و هويت انساني ميتواند از جنبه هاي مختلف مورد بحث قرار گيرد؛ اما آنچه مربوط به مسئله ما ميشود، اين نکتـه اسـت کـه نفـس انسان هرگز سرگشته و رها نيست ؛ او شعاعي از يک منبع نور است و جلوه اي از حق تعالي به شمار ميآيد.