Abstract:
در تحقیق حاضر از چارچوب نظری کرین بریتون در کتاب «کالبد شکافی چهار انقلاب» استفاده شده است. کرین برینتون در طرح خود، جامعه در حال انقلاب را به یک بیمار تبدار تشبیه کرده است و سعی بر آن دارد که مسیر روند بهبودی این بیمار را به تصویر بکشد و در این زمینه یک چارچوب علمی با بررسی چهار انقلاب بزرگ دنیا (انقلاب فرانسه، انگلستان، امریکا و روسیه) ارائه داده است. نظریه وی در زمان خود بسیار مورد استقبال سیاست شناسان و نظریهپردازان قرارگرفت. زیرا ابتکاری تازه و نقاط قوتی در آن نهفته بود. تحلیل وی از دوران انقلاب و به قدرت رسیدن میانه روها و نهایتاً قدرتگیری تندروها و دوران ترمیدور- هرچند خالی از اشکال نیست اما تا حدودی میتوان گفت اکثر انقلابهای بزرگ دنیا از جمله انقلاب اسلامی ایران را میتوان بر اساس آن تحلیل کرد
In this research, the theoretical framework of the Britons Crane’s book "Anatomy of Revolution" is used. Crane Brinton has compared the society on the verge of revolution with a febrile illness and he tries to illustrate the illness trend through a scientific framework by comparing world’s four great revolutions (France, England, America, and Russia).His theory was received very warmly in his time by those theoreticians and scholars in politics since there were new and innovative strengths hidden therein.His analysis of the Revolution and the rise to power of moderates and eventually the extremists and the Termidor stage, having some shortcomings though, can analyze most of the great revolutions in the world, including the Islamic Revolution of Iran.
Machine summary:
(بشيريه ،١٣٨٤: ١٢٧-١٢٥) ميانه روها بعد از آنکه به قدرت ميرسند، با يک چالش اساسي مواجه ميشوند و اين چالش همان برخورد با شرايط جديد است ، به هر شکلي ديگر توان انسجام حزبي و سياسب را از آن سلب مينمايد زيرا در کنار تشکيلات وابسته به آنان ، نهادهاي خود جوش و انقلابي و بعضا در مغايرت با سياست آنان و هماهنگ با شرايط پيش آمده تشکيل ميگردند.
بنابراين نبرد ميان تندروها و ميانه روها که تقريبا از همان روزهاي اول انقلاب آغاز ميگردد به صورت شورش و دخالت در دستگاه هاي دولتي، خودسري و اتهام به يکديگر خود را نشان ميدهند (در نهايت به سقوط و کناره گيري ميانه روها ميانجامد) (اسماعيلي، ١٣٨٤: ٢٠-٢١) در مطابقت شرايط ظهور و افول دولت موقت با دوره ميانه روها در نظريه برينتون مي - توان گفت که اکثر اعضاي دولت موقت و شخص مهندس بازرگان از جمله افراد معتبر و شناخته شده و داراي سابقه طولاني، مبارزه فکري ، سياسي با رژيم شاه بودند وي بيان ميکرد که همانند يک (فولکس واگن ) است که آهسته ميرود و در پي تغييرات اندک و آهسته و آرام آرام در جامعه ميباشد.
همان طور که بيان شد دولت موقت مهندس بازرگان را ميتوان در زمره گروه هاي ميانه روي موجود در نظريه «کرين برينتون » محسوب کرد و بيان شد که ميانه روها بعد از آنکه به قدرت ميرسند، با يک چالش اساسي مواجه ميشوند و اين چالش همانا برخورد با شرايط جديد است يه شکلي که ديگر توان انسجام حزبي و تشکيلاتي را از آنان سلب مينمايد و آنها را روز به روز بيشتر به سمت سقوط رهنمون ميکند.