Abstract:
با پیدایش دولت – ملت و ایجاد دولت مطلقه مدرن در عصر پهلوی اول، در ایران نوعی شبه تجدد از بالا آغاز شد. تاکید میرزا ملکم خان، آخوند زاده و سید جمال الدین اسدآبادی به علم به عنوان مؤلفه ممتاز مدرنیته، تاکید بر هویت اسلامی از جانب سید جمال الدین اسدآبادی و تاکید بر هویت ایرانی و بعدها انجمن ایران جوان، نویسندگان کاوه، تکنوکراتها، جریان روشنفکری دینی و جزیان روشنفکری چپ در عصر پهلوی اول و دوم به نوعی پیوستگی میان اندیشههای روشنفکری را نشان میدهد. با این حال هیچ پارادیم مسلطی در مورد اندیشه ناب ایرانی، اندیشه ناب غربی و اندیشه ناب اسلامی در هیچ یک از دوران نوین ایران وجود نداشته است. دیدگاههای مشترک بین متفکران را میتوان در موضوعاتی همچون آشنایی به فلسفه سیاسی و اندیشههای سیاسی غرب و شکاف میان ایران و تفکر تجدد اشاره کرد. همچنین درباره تفاوتها میتوان به تفاوت در معنای مدرنیته و سنت، شاخصههای تجدد، اهداف مدرنیته، نتایج و تبعات تجدد، تمایز بین غرب و مدرنیته و تاثیرات هویتی تجدد و سنت اشاره کرد.
With the emergence of nation-state and establishment of modern absolute state in the first Pahlavi dynasty era, a kind of semi- modernity began from the top. Mirza Malkam Khan, Akhundzade and Sayyed Jamal ad-Din Asadabadi emphasized the science as a major factor of modernity. The emphasis on Islamic identity by Sayyed Jamal ad-Din Asadabadi, the emphasis on Iranian identity and then Association of Youth Iran, Kaveh authors, Technocrats, religious intellectuals and left oriented intellectuals in the first and second Pahlavi dynasty show a kind of affinity between intellectual thoughts. Nevertheless, there is no dominant paradigm about Iranian pure thought, Western pure thought and Islamic pure thought in modern Iran. Intellectuals had similar attitudes about issues such as western political philosophy and thought; and the gap between Iran and thought of modernity. They, also, had different views about the meaning of modernity and tradition, modernity factors, the aims of modernity, the results and consequences of modernity, the distinction between the West and the modernity and the effects of modernity and tradition on identity
Machine summary:
(همان ) راه ايران به سوي تجدد حال اين سؤال مطرح است که با فهم غرب از راه فلسفه علم ، گفتگو از سنت و مدرنيته و تفاوت ميان مدرنيته و مدرنيسم ، چه مقدماتي بايستي فراهم آيد که ايران به روند تجدد که روندي آهسته و کند بوده و با نوعي تخمير فلسفي، تاريخي و اجتماعي صورت گرفته ، بپيوندد؟ در برخورد با مدرنيته وظايف ايرانيان چيست ؟ يا به عبارت ديگر چه راه هايي وجود دارد که اگر ايران آن مسيرها را بپيمايد، تجدد را البته نه به عينه ، تجربه خواهد کرد؟ ٣٧ سروش به مقدماتي اشاره ميکند که تا فراهم نيايد، مدرنيته يا به گفته او مدرنيسم ، در ميان ما رحل اقامت نخواهد گزيد: «پيداست که اين مهمان فخيم و محتشم بدون آب و جارو بدين خانه در نميآيد و آن گياه رنگين عطرآگين ، بي مقدمه براين خاک نميرويد» (سروش ،٥:١٣٧٣) نظر سروش اين که بايستي انسان ايراني از ميان مؤلفه هاي مدرنيته دست به انتخاب بزند.
وي تلاش - هاي ناموفق کساني که خواهان اين ميزباني بوده اند با توجه به نقطه عزيمت بحث آنها به مشروطه طلبان ، غافلان و خودباختگان تقسيم ميکند و مينويسد: ٣٨ «از سياست مغربيان آغاز کردن (چنانکه مشروطه طلبان کردند) و يا تکنولوژي پيشرفته و فوق مدرنشان را گزيدن (چنانکه کثيري از غافلان ميکنند) و يا فرهنگ و هنر و اخلاق شان را به نحو تام و تمام وارد کردن و چوب حراج بر هويت قومي و ديني و فرهنگي خود زدن (چنانکه خودباختگان ميکنند) و يا جاهلانه و جبرگرايانه و تاريخ پرستانه ، فلسفه يافتن و ممنفعل ايستادن و تن به توفان غرب دادن و منتظر به سر آمدن دوره آن نشستن (چنانکه مخترعان واژه غربزدگي ميکنند) هيچکدام راه حل مشکل عقب ماندگي و بحران زدگي و توسعه نايافتگي نيست ».