Abstract:
حکمت عملی به دنبال شناخت حقایق برآمده از اراده انسان که در مسیر سعادت وی هستند و نیز عمل به این حقایق است. این حکمت در شمار دانشهای برهانی جای دارد؛ چراکه فعل ارادی انسان که موضوع حکمت عملی است، از حقایقی شمرده میشود که سعادت یا شقاوت انسان را در پی دارد و بنابراین بررسی ویژگیها و آثار آن با روش برهانی و یقینی انجام میگیرد. باور حکما به برهانی بودن ماهیت دانشهای حکمت عملی نیز گواه این دلیل است. البته برخی حکما به برهانی بودن حکمت عملی تصریح نکردهاند، ولی با لحاظ اینکه آنان حکمت عملی را یک دانش فلسفی دانستهاند، میتوان پذیرفت که در نگاه آنان حکمت عملی یک دانش برهانی است. در برابر این دیدگاه، کسانی مانند محقق اصفهانی بر این باورند که گزارههای مطرح در حکمت عملی برهانی و یقینی نیستند و این گزارهها در شمار گزارههای مشهوری قرار دارند. این سخن پذیرفتنی نیست؛ زیرا نه از پشتوانه دلیل متقن برخوردار است و نه با سخنان حکما سازگار است.
Machine summary:
این حکمت در شمار دانشهای برهانی جای دارد؛ چراکه فعل ارادی انسان که موضوع حکمت عملی است، از حقایقی شمرده میشود که سعادت یا شقاوت انسان را در پی دارد و بنابراین بررسی ویژگیها و آثار آن با روش برهانی و یقینی انجام میگیرد.
در این صورت حکمت عملي که از حقایقی بحث ميکند که با شناخت آنها و عمل به آنها انسان به کمال و سعادت ميرسد، در شمار علوم نسبی و اعتباری جای ندارد، بلکه جزو علوم حقیقی است.
در نگاه حکما ساحت کنش انساني، ساحت جعل و اعتبار نیست، بلکه ساحت حکمت و فلسفه است؛ چراکه حقایق عملی در تقسیم موجودات به حقیقی و اعتباری، در شمار موجودات حقیقی قرار دارند نه موجودات اعتباری؛ زیرا موجود اعتباری آن است که ورای اعتبار و جعل انسان تحقق ندارد و ازاینرو دارای حقیقت نفسالامری نیست، درحالیکه افعال ارادی انسان از واقعیت نفسالامری برخوردارند و لذا جزو موجودات حقیقی عالم شمرده میشوند.
از این سخن همچنین به دست میآید که دانشهای حکمت عملی غیر از دانشهای عملیاي هستند که از آنها با حِرَف و مهارتها یاد میشود؛ زیرا این دانشها فلسفی و برهانی نیستند و هدف از آنها نیز تنها برآوردن نیازهای روزمره زندگی انسان و نه تأمین سعادت و خیر برین انسان است.
اينکه دغدغه رسيدن به سعادت، چگونه گواه فلسفی بودن دانشهاي حکمت عملي است؟ با التفات به اين سخن آشکار ميشود که بررسي سعادت انسان و بايستههاي رسيدن به آن، در امتداد بحث نفس در حکمت نظري و تکميلکننده آن است و آشکار است که مباحث نفس در فلسفه، بر پایه اعتبارات انسانها و مشهورات میان آنان طرح نمیشود، بلکه بر پایه ضوابط عقلی و برهانی مطرح میشود.