Abstract:
در شریعت اسلام، برخی احکام بدیهی و ضروری وجود دارد که هر شخص مسلمانی از آنها آگاهی دارد و به آنها ملتزم است؛ به همین سبب بسیاری از فقها انکار آن را همچون انکار شریعت قلمداد کرده و آن را موجب کفر دانستهاند و این در حالی است که تعبیر رایج در میان قدما، استحلال (حلال دانستن حرام و حرام دانستن حلال) و ارتداد بوده است. نوشتة حاضر این موضوع را به روش تحلیلی ـ اجتهادی از منابع کتابخانهای بررسی کرده است. مطالعة ادلة موجود نشان میدهد عنوان ضروری دارای سه ملاک است: 1. نزد همة مسلمانان واضح و آشکار است؛ 2. به اقامة دلیل نیاز ندارد؛ 3. اجتهاد در آن معنا ندارد. در فرض انکار ضروری دین حصول کفر وابسته به آگاهی انکارکننده به ضروری بودن حکم در شریعت اسلام است و در این صورت انکار، با کفر ملازم خواهد بود؛ هرچند به تکذیب النبی صلی الله علیه و اله نینجامد.
In Islamic law, there are some obvious and necessary rules that every Muslim is aware of and is committed to; For this reason, many jurists have considered its denial as a denial of the Shari'a and have considered it as a cause of disbelief, while the common interpretation among the ancients has been istihal (knowing that what is lawful is forbidden and what is lawful is what is lawful) and apostasy. The present article examines this issue in an analytical-ijtihad manner from library sources. A study of the available evidence shows that the essential title has three criteria: 1. It is clear to all Muslims; 2. Does not require proof; 3. Ijtihad has no meaning in it. Assuming the necessary denial of religion, the attainment of disbelief depends on the denier's awareness of the necessity of the ruling in Islamic law, and in this case denial will be associated with disbelief; However, it did not lead to the denial of the Prophet, peace and blessings of God be upon him.
Machine summary:
برخی نیز فقط به عنوان ضرورت بدون توضیح خاصی بسنده کردهاند؛ چهبسا نزد آنها مصادیق عنوان ضروری دین بدیهی بوده است؛ برای نمونه ابنسعید حلّی در الجامع للشرائع میگوید: کسی که نبوت پیامبر( را انکار کند یا واجب یا حرام و یا حتی مباحی را انکار کند، اگر از دینش ضرورت وجوب یا حرمت یا اباحهاش فهمیده شده باشد، پس چنین شخصی مرتد است (حلی، 1405، ص570).
میتوان چنین اظهارنظر کرد که در دیدگاه این گروه، ضروری دین احکام اجماعی است؛ برای نمونه شیخ طوسی( میگوید: اگر کسی نمازش را ترک کرد، به او مهلت داده و از او پرسیده شود؛ اگر گفت: من دیگر به وجوب نماز اعتقاد ندارم، او کافر است اجماعاً؛ زیرا با اجماع خاصه و عامه مخالفت کرده است (طوسی، 1387، ج7، ص283).
تفاوت بین دو دیدگاه دربارة منکر ضروری (یعنی اینکه انکار ضروری اگر مستلزم تکذیب النبی( و انکار رسالت باشد، موجب کفر است و اینکه ضروری خودش برای کفر موضوعیت دارد) چنین است: بر اساس مستقل نبودن ضروری، خصوصیتی برای ضروری بودن حکم نیست؛ بلکه اگر هر حکمی را انکار کنیم که مستلزم تکذیب النبی( شود، این کفرآور است که این طبق بیان محقق اردبیلی و کشف اللثام بوده و حتی محقق خویی و امام خمینی نیز این نظر را دارند.