Abstract:
ابوعلی دقاق از صوفیان بلند آوازهی قرن چهارم هجری در نیشابور استاد و پدر زن ابوالقاسم
قشیری بود و گرچه قشیری در رسالهی خود به شرح احوال و زندگانی وی اشاره نکرده ولی این
کتاب سرشار از سخنان اوست.
ابوعلی دقاق پس از گذراندن مقدمات علوم برای فرا گرفتن فقه و حدیث به مرو نزد استادان
بزرگی رفت و پس از دستیابی به علوم مرسوم زمان خود و به کار بستن آنهاء به طریق تصوف روی
آورده و به ابوالقاسم نصرآبادی دست ارادت داده است.
وی پیری بود که اندوه و قبض بر حالش غالب بود و به همین سبب نه علوم ظاهری و زهد او را
سیراب میکرد و نه احوال و ارادات و روش خانقاه» همواره به دنبال فزونی حال بود و دلی سوختهی
فراق و شوق و محبت داشت.
به خوش سخنی و گرمی گفتار معروف بوده ولی اثری از وی در دست نیست. گفته شده در آخر
عمر دردمند و بیمار شد و گفتار وی در واپسین روزهای حیات چنان شد که کسانش آنها را فهم
نمیکردند و طاقت نمیداشتند.
ابوعلی دقاق در ذیالحجهی سال ۴۰۵ در نیشابور بدرود حیات گفت و او را در مدرسهی
خودش که در سمت قبلهی کهن دز بود دفن کردند.
Machine summary:
(عطار، ١٣٧٤: ٥٦١) او علوم ظاهري را در زادگاه خود و فقه را در مرو نزد خضري و قفال آموخت و حديث از ابوعلي شــبويي سماع داشت و در تصوف دست ارادت در دامن ابوالقاســم ابراهيم بن محمد نصر آبادي که پير خراسان و دست پرودهي ابوبکر شبلي بود استوار ساخت و با هدايت و ياري او اين راه را به پايان برد و جانشين نصرآبادي شــد.
23 او در اواخر عمر خود که بيماري بر او غلبه کرده بود در باب توحيد چنين گفت : «از علامات تاييد اســت نگاهداشــت توحيد، در اوقات حکم » و آنگاه آن را اين گونه تفســير کرد: «بدين آن ميخواهد که اگر ترا در شــاه راه، به ناخن پيراي، پاره پاره کند تو شاکر باشي و خاموش (قشيري،٥١٩:١٣٧٤) ابوعلــي دقاق- رحمــه الله - گفت : «التوحيد غريم لايقضــي دينه و غريب لايودي حقه » يعني توحيد وام خواهي است که وامش نگزارند و غريب از وطن دور افتادهاي است که او را نشناسند و آن چه سزاي اوست بجاي نياورند» (کاشاني، ١٣٨٨: ٢١) دقــاق توحيد را شــفيع اعظم ميدانســت و گفت : «مادام که بنــده صاحب توحيد اســت حال او نيکوســت ، از جهت آن که شــفيع اعظم توحيداســت ، و هر که توحيد نداردکســي شــفاعت او نکند و آن که صاحب توحيد نبود لامحاله که روزي آمرزيده شود.
ابوعلي دقاق خوف را به سه مرتبه درجه بندي کرده است :١- خوف که شرط ايمان اســت و خداوند در اين باره ميفرمايد: «وخافون ان کنتم مؤمنين » (آل عمران/١٧٥) ٢- خشــيت که از طريق علم حاصل شود و اســتناد ميکند به آيه «انما يخشي الله من عباده العلما» (فاطر/٢٨) ٣- هيبت که شــرط معرفت اســت طبق آيــه ي «ويحذرکم الله نفسه » (آلعمران/٣٠) (قشيري، ١٣٧٤: ١٩٠) وي هم چنين ميگويد «خوف آن بود که بهانه نسازي خويشتن را به عسي وسوف، باشد کي چنان بود، باشد که چنان بود».