Abstract:
در تمامی جوامعء وجود انسانهای واقع گرای دلسوز و آگاه ضروری بوده؛ میطلبد تا از وقایع
موجود در جامعه پرده برداری کنند. پرده برداران از واقعیتهای جامعهء در اصطلاح آادب اروپایی
رئالیست نامیده میشوند که از روش واقع گرایی در آثار خویش بهره برده مشکلات جامعه را آشکار
میسازند.
از آنجا که دلایل مختلف اجتماعی و علمی و فلسفی در اروپای قرن هیجدهم عامل ایجاد تحول
مکتب از رمانتیسم به رثالیسم گردیده است. در ایران نیز به دلیل وجوده شرایط خاص اجتماعی
مشروطهء واقع نگاری و توجه به مسائل اجتماعیء خاصه در حوزهی رمان مطرح میشود.
اما در ایرانه عوامل اجتماعی و فرهنگی ایجاد مکتب واقع گرایی عبارتست از:
مشروطه و تفکرات مشروطه خواهان؛ انقلاب سوسیالیستی شوروی» حرکت روشنفکران چپی
ایران رویارویی با اروپا و تمدن غرب از طریق ترجمه, اعزام دانشجو و چاپ» جنگهای جهانی و
آزادی خواهیها و ملی شدن صنعت نفت و...
در مقالهی حاضر با توجه به عنوان مورد نظر به بررسی مکتب رئالیسم اروپایی و تفاوت آن با
رثالیسم ایرانی پرداخته شده است.
Machine summary:
از آنجا که دلايل مختلف اجتماعي و علمي و فلسفي در اروپاي قرن هيجدهم عامل ايجاد تحول مکتب از رمانتيسم به رئاليسم گرديده است ، در ايران نيز به دليل وجود شرايط خاص اجتماعي مشروطه ، واقع نگاري و توجه به مسائل اجتماعي، خاصه در حوزهي رمان مطرح ميشود.
از طرفي اين مکتب در ايران بر اثر تحولات اجتماعي و فرهنگي خاصي به وجود 327 آمد که عبارتند از: انقلاب مشــروطيت و تفکرات خاص مشــروطه خواهان، يأس اميــدي از به ثمر نرســيدن انقــلاب، اصلاحات ارضــي، روي کار آمدن طبقه ي بــورژوا و از بين رفتن حکومت خانها، بازگشــت به زندگي سادهي روســتايي، بحرانهاي سياسي و اجتماعي روشنفکري، فساد سياسي و اداري و ناامنيهاي اجتماعي، برخورد جامعه ي سنتي ايران بــا اروپــا، آزادي موقت مردم بعد از حکومت رضاخان تــا پايان دورهي دکتر مصدق، انقلاب سوسياليستي شــوروي، به حرکت درآمدن روشنفکران چپي ايران، جنگ هاي جهاني، آزادي خواهي در ايران و جهان، اعتصاب کارگران، ملي شــدن صنعت نفت و مهمتر از همه رويارويي با تمدن اروپا.
» (سيد حسيني، ١٣٨٤: ص٢٧٧) البته «نمي توان رومانتيســم و رئاليســم را به عنوان دو مکتب غير واقعي و واقعي در برابر هم قرار داد رومانتيسم جهان محسوس را کشف کرده است و درواقع ســر آغازي براي رئاليسم است » (همان، ١٣٨٤: ص٢٧٨) همچنين ، رومانتيسم مکتبي ذهني يا دروني اســت «و حال آنکه رئاليسم مکتبي عيني يا بيروني است و نويسندهي رئاليست هنگام آفريدن اثر بيشتر تماشاگراست و افکار و احساسات خود را در جريان داستان ظاهر نمي سازد.