Abstract:
در این مقاله ابتدا غزل اجتماعی تعریف گردیده و سپس سبک غزلیات اجتماعی دورة مشروطه، پهلوی اول و دوم بررسی و مقایسه شده است. بیشتر غزلیات اجتماعی دورة مشروطه، پهلوی اول و دوم در سطح زبانی با اوزان متوسط خفیف و متوسط ثقیل -که اوزانی جویباری و حزنآور است- سروده شده است. بیشترِ غزلیات مردّف و ردیفها بیشتر پویاست(فعلی). همچنین آرایههای لفظی مانند جناس، سجع، تکرار واژه و واج در این غزلیات به کار رفته و موجب تقویت موسیقی غزلیات شده است. در سطح ادبی در غزلیات اجتماعی سه دوره، آرایههای ادبی به کار رفته؛ اما با توجه به اجتماعی بودن غزل، کاربرد آرایههای ادبی تحت تاثیر پیام اجتماعیِ شاعر کمرنگ است. در سطح فکری، این غزلیات با توجه به تحولات اجتماعی هر دوره و با مضامین اجتماعی متعددی مانند آزادی، وطن، انتقاد اجتماعی، استبداد، زنان و تعلیم و تربیت سروده شده است. تنوع مضامین اجتماعی در دورة مشروطه از دیگر دورهها بیشتر است و میزان توجه شاعران هر دوره به هر کدام از این مضامین متفاوت است.
Machine summary:
در سطح فکری، این غزلیات با توجه به تحولات اجتماعی هر دوره و با مضامین اجتماعی متعددی مانند آزادی، وطن، انتقاد اجتماعی، استبداد، زنان و تعلیم و تربیت سروده شده است.
در دورة رضاشاه با توجه به تحولات جامعه و گرایش شاعران به تحقیق و پژوهشهای ادبی، تعداد اشعار و غزلیات اجتماعی و سیاسی بسیار کمتر از دورة مشروطه و حتی دورة محمدرضاشاه است.
در جدول (2) تعداد و درصد استفاده از اوزان کمکاربرد و پرکاربرد در غزلیات اجتماعی شاعران دورة مشروطه، پهلوی اول و دوم با هم مقایسه شده است.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} در دورة رضاشاه از یک طرف با توجه به تحولات جامعه، غزل، بیشتر عاشقانه بود و شاعرانی مانند امیری فیروزکوهی و رشید یاسمی، بیشتر غزلِ عاشقانه میسرودند و از طرف دیگر تعدادی از شاعران به تحقيق و پژوهش روي آوردند، ادبیات به تاریخ پیوند زده شد، به شرح حال شاعران و نویسندگان در ادبیات اکتفا گردید و ادبیات انتقادی، سیاسی ژورنالیستی و مفاهیمی مانند آزادی و انتقاد اجتماعی که از درونمایههای پرکاربرد و غالبِ آثار ادبی در دورة مشروطه بود؛ کمرنگ شد.
در ابتدای دورة محمدرضاشاه به توجه به اوضاع جامعه، مضامین اجتماعی در شعر فراوان است؛ اما این مضامین بیشتر در اشعار نیمایی شاعران مطرح گردیده است.
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} مضامینی مانند آزادی، قانون و انتقاد اجتماعی که درونمایههای غالبِ شعر دورة مشروطه بود، در دورة رضاشاه کمرنگ شد و شاعران جرأت نداشتند از چنین مضامینی در اشعار خود سخن بگویند.