Abstract:
مکتب رمانتیسم در ایران از سال 1301 و بعد از انقلاب مشروطه رواج یافت. شعرای معاصر، نیما یوشیج و سهراب سپهری، نادرپور و برخی دیگر از نمایندگان این مکتباند. از اصول اساسی این مکتب ترجیح احساس بر عقل و پرداختن به عواطفی چون عشق و اندوه است. هنرمند رمانتیک، تخیل، امید و آرزو را جانشین حقیقت میکند و گرایش به طبیعت و حس ناسیونالیستی به کشور و زادگاه خود جلوة خاصی در این مکتب دارد. سهراب سپهری از شاعران کاشانی است که اشعار او همواره رنگ و صبغة رمانتیک را دارد. در این مقاله تلاش شده است تا به روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی مصادیق مکتب رمانتیک در شعر سهراب سپهری پرداخته شود. یافتههای تحقیق نشان از آن است که مصداقهای بیشماری از مکتب رمانتیک در اشعار سهراب دیده میشود که حاصل ارتباط با مولفهها و ویژگیهای جریان ساز رمانتیسم از دورۀ مشروطه به بعد در ایران بوده است. هر یک از این ویژگیها، زیرشاخههای جزئیتری دارد. از این میان، مولفههای رمانتیسم طبیعتگرا و رمانتیسم احساسی بیش از نوع فردگرا و ناسیونالیستی در اشعار او نمود داشته است. مفاهیم عمدهای که در شعر سپهری مورد توجه است شامل کشف طبیعت با نگاه کنجکاوانة کودکی، بازگشت به ابدیت و التفات عمیق به عشق و غم میشود.
Machine summary:
در این مقاله تلاش شده است تا به روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی مصادیق مکتب رمانتیک در شعر سهراب سپهری پرداخته شود.
یافتههای تحقیق نشان از آن است که مصداقهای بیشماری از مکتب رمانتیک در اشعار سهراب دیده میشود که حاصل ارتباط با مؤلفهها و ویژگیهای جریان ساز رمانتیسم از دورة مشروطه به بعد در ایران بوده است.
در مقاله «بررسی ویژگیهای مکتب رمانتیسم انگلستان در اشعار سهراب سپهری»(1391) که در نخستین همایش ملی ادبیات فارسی و پژوهشهای میانرشتهای دانشگاه بیرجند از بهرام مهرابی ارائه شده، نویسنده طرز نگرش به طبیعت سهراب سپهری را با آنچه در مکتب رمانتیسم وجود دارد سنجیده و با تأکید بر اشعار شاعر رمانتیک انگلیس ویلیام وردزورث گرایش بازگشت به بدویت درخشان از کانال طبیعت، طبیعت آموزگار، طبیعت و عناصر مذهبی را در اشعار سهراب نیز پیدا کرده است.
ادبیات جدید فارسی برای انطباق با مکتبهای اروپایی مناسبترند زیرا این ادبیات گاه متأثر از آثار شاعران و نویسندگان غرب است و هم از نظر سیر تحولات اجتماعی و تاریخی برخاسته از آن، تا حدودی با غرب همانندی دارند رمانتیک یک پدیدة ادبی صرف نیست و ابعاد و زمینههای اجتماعی دیگری آن را نیز باید لحاظ کرد این ابعاد اجتماعی و فکری تا حدود زیادی قابل شناسایی است.
«در واقع شاعر براي اینکه بتواند حاصل افکار خویش را آشکار کند سعي دارد بين افکار و احساسات خود و جهان مادي ارتباط برقرار کند تا یافتههایش را براي دیگران ابراز کند زیرا شعر حاصل تجربه اوست» ( شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳: ۲۵)؛ به همین دلیل است که سهراب واژهها را به گونة دیگری مینگرد، او زندگی را همواره شاداب و تازه میبیند و این تازگی را به تر شدن پیدرپی تشبیه میکند.