Abstract:
آیا با استناد به قوامیت مردان در آیۀ قوامون میتوان حرمت ولایت و مدیریتهای اجتماعی زنان را استنتاج کرد؟ اثبات حرمت مدیریتهای زنان به این بستگی دارد که اولاً دامنۀ قوامیت بالاصاله یا بالقیاس عام باشد؛ ثانیاً قوامیت به معنای تسلط و ولایت باشد. ثالثاً مدیریتهای اجتماعی از جنس ولایت باشند. هیچیک از این فرضها ثابت نیست؛ زیرا با توجه به دو علت و یا حکمت مذکور در آیه (بِما فَضَّلَ اللَّهُ، بِما أَنْفَقُوا)، قوامون در محدودۀ خانواده تفسیر میشود؛ ضمن آنکه قوامون محتمل در دو معنای مراقبت و ولایت است و قابلیت استدلال برای ثبوت ولایت را ندارد و به فرض تعیّن در معنای ولایت، قیاس خانواده با اجتماع و تسری حکم قوامیت به اجتماع بیدلیل است؛ زیرا ملاک قوامیت مردان در خانواده مشخص نیست. از سوی دیگر ولایی بودن مدیریتهای نظام جمهوری اسلامی محرز نیست؛ بلکه نفی ولایت اداری ترجیح دارد. بنابراین آیۀ شریفه قابلیت استدلال برای حرمت مدیریت بانوان را ندارد. دیدگاهها با محوریت علامه طباطبائی مطرح میشود. روش تحقیق کتابخانهای و بر پایة تحلیل آموزههاست.
Is it possible to infer the reverence of authority and social management of women referring to guardianship of men? Initially, proving the reverence of managements of women depends on the scope of guardianship to be generally authentic and comparative. Secondly, the guardianship should indicate domination or authority. Thirdly, the social management should be authority based. None of these hypotheses is invariable considering the two mentioned reasons or wisdom in the holy verse of Bema fazzalallah and Bema Anfaqu , Qavamun is interpreted in the domain of family, while it is of two meanings of care and authority and it is not possible to be inferred for proving authority and assuming the determination in the meaning of authority, the comparison of family with community and the transmission of guardianship decree to the community is causeless since the criterion of men’s guardianship in family is not obvious. On the other hand, the authoritativeness of managing the Islamic republic system is not definite; however, the negation of administrative authority is preferred. Accordingly, the holy verse is not of potential towards the inferring the reverence of managing women. The viewpoints are mentioned by Allameh Tabatabaee and the research method is library based on the basis of the analysis of instructions.
Machine summary:
بررسي جواز مديريت هاي زنان بر اساس آيـۀ قوامون تاريخ دريافت : ٩٦/٤/٥ تاريخ تأييد: ٩٦/٨/١٠ علي آقا پيروز استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ـ چکيده آيا با استناد بـه قواميـت مـردان در آيـۀ قوامـون مـي تـوان حرمـت ولايـت و مديريت هاي اجتماعي زنان را اسـتنتاج کـرد؟ اثبـات حرمـت مـديريت هـاي زنان به اين بستگي دارد که اولا دامنۀ قواميت بالاصاله يا بالقياس عـام باشـد؛ ثانيا قواميت به معناي تسلط و ولايت باشـد.
هيچ يک از اين فرض ها ثابت نيست ؛ زيرا با توجه بـه دو علت و يا حکمت مذکور در آيه (بم فض ال، بم أيػؼاا)، قوامون در محدودة خانواده تفسير مي شود؛ ضمن آنکه قوامون محتمـل در دو معنـاي مراقبـت و ولايت است و قابليت استدلال براي ثبوت ولايت را ندارد و به فـرض تعـين در معناي ولايت ، قياس خانواده با اجتماع و تسري حکم قواميت بـه اجتمـاع بي دليل است ؛ زيـرا مـلاک قواميـت مـردان در خـانواده مشـخص نيسـت .
عدم جواز مديريت و ولايت زنان ، بيشتر مستند به دلايلي چـون : آيـات ، روايـات ، سـيرة قطعيه ، مذاق شريعت و اولويت قطعيه است ، مقاله پيش رو گنجايش بررسي همۀ اين دلايـل را ندارد؛ ولي مهم ترين دليل عدم جـواز مـديريت زنـان ، يعنـي آيـۀ قوامـون را کـه همـواره کانون توجه منکران ولايت زنان بوده را بررسي ميکند و مسئلۀ اصلي خود را چنين بـازگو ميکند که آيا به استناد آيۀ قوامون مي توان به حرمت مديريت زنان حکم کرد؟ براي پاسخ به اين پرسـش ، آيـۀ قوامـون بـه صـورتي مسـتوفي همـراه بـا ديـدگاه علامـه طباطبائي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد.