Abstract:
در این مقاله قصد داریم ترجمه سه اثر از اریک امانوئل اشمیت را بر اساس آرای نظری اومبرتو اکو در باب ترجمه بررسی کنیم. این سه اثر عبارتاند از میلارپا؛ ابراهیم آقا و گلهای قرآن؛ اسکار و بانوی گلیپوش که با استفاده از آرای نظری اِکو و پلانهای زبانی لویی یلمسلف خواهیم دید آیا مترجم توانسته به ترجمهای دنیا به دنیا دست یابد یا خیر. چند سؤال اساسی در این تحقیق مطرح میشود: آیا مترجم توانسته است ایدئولوژی و دنیای نویسنده را انتقال دهد؟ هدف از این مقاله آن است که نشان دهیم تا چه اندازه مترجم در کارش موفق بوده و به دنیای نویسنده دست یافته است. بدین منظور، در ابتدا دیدگاههای نظری اومبرتو اِکو در خصوص ترجمه را مرور کرده و سپس در سه بخشِ واژه، نحو و مشکلات سبکی ترجمه فارسی این سه داستان را بررسی میکنیم. این پژوهش از سه بخش تشکیل شده که طی آن به توضیح نظریات اِکو و تحلیل انتخابهای مترجم پرداختهایم تا نشان دهیم مترجم چگونه و به چه شیوههایی دنیایی را که نویسنده در کتابش ترسیم کرده، انتقال داده است. همچنین مشکلات و موانع ناشی از اختلاف ساختار زبانی فرانسه و فارسی و تفاوتهای سبکی و فرهنگی را که در مسیر مترجم قرار داشته بررسی کرده و راهی را که مترجم برای از میان برداشتن آنها پیش گرفته است، نشان دادهایم. در پایان، مشاهده کردیم که مترجم توانسته در اکثر موارد دنیای نویسنده را انتقال دهد، اما در انتقال فرم و سبک نویسنده چندان موفق نبوده است.
In this research we tried to analyze the Persian translation of three of Eric Emmanuel Schmitt’s narratives: Milarepa, Mr. Ibrahim and the flowers of Koran and Oscar and the lady in pink, using theoretical observations of Umberto Eco, stating that the translation must be world by world. This formula separates him from other theorists who see only two approaches toward translation: sourcier or cibliste which means source language or target language translation. We also applied Louis Hjelmslev’s theory of language to analyze our corpus and answer the following questions: how can the translator convey the Ideology and the “possible world” of the author? With which linguistic means he can transfer another cultural world to his own proper world? How can he remain faithful to the author’s unique style, while conveying his world at the same time? Our goal in this analysis is to show the process which the translator follows to achieve the world by world translation. This work consists of three different chapters in which we explained the theoretical observations of U. Eco and also the translator’s choices in order to realize whether he succeeded to convey the possible world of the script or not. We have also tried to show the difficulty of the translations due to the cultural and language differences between French and Farsi and the path the translator has chosen to challenge and overcome them. And to conclude our research we have stated that the translator has been indeed successful to convey the possible world, in many parts. But concerning the form of the text there has been deviations.
Machine summary:
» » (تابوکي ، ٥٤:١٣٨٢) در مثال بالا مشاهده مي کنيم که مترجم صفت «بسيار مبتذل » را بـراي عبـارت «molto comune » انتخاب کرده ، درحاليکه مي بايست از صفت «رايج » استفاده مي کرد چراکه در فارسي واژه «مبتـذل » بـار منفي دارد و چنين انتخابي گواه اين مطلب است که مترجم "دنياي ممکن " متن را درست درک نکرده و مرتکب اشتباه بزرگي در ترجمه خود شده است .
دو نقطه ، علامت سؤال و تعجب ، گيومه و خط تيره داراي نقش نحـوي و معناشـناختي هسـتند بـا چند مثال سعي مي کنيم نقش آن ها را در ترجمه نشان دهيم : (به تصویر صفحه مراجعه شود) همان طور که مشاهده کرديم ، مترجم در بيشتر موارد نقطه گذاري هاي متن اصلي را به هـم زده و بـا اين کار باعث برهم زدن زنجيره جملات ، مکث و نقش آن ها شده است .
مثال : (به تصویر صفحه مراجعه شود) همان طور که در مثال هاي بالا نشان داديم ، به جز مواردي که ناشي از تقسيم بندي متفاوتي اسـت کـه زبان فرانسه و فارسي از زمان دارند و معادلي در فارسي برايشان نداريم ، مترجم چندان بـه زمـان افعـال توجهي نداشته و همين امر باعث بي دقتي در ترجمه اش شده و هم پلان بيان و هم پلان محتـوا را تغييـر داده است .