Abstract:
هر که از وجود و زمان هیدگر خیالِ ترجمه ای بپزد که شاهکاری شود در ترازوی انصاف هم سنگ اصلِ متنِمترجَم، شاید محال اندیش باشد. باشد یا نباشد، معذور است اگر از هر ترجمه ی فارسی چشم داشته باشد کهدر آن، بی آن که قدرِ قیمتی دُرّ لفظِ دری شکسته شود نیم رخی از اندیشه ی نکته پردازِ صاحب متن دیداربنماید.نگارنده، به حکم التزام به مصدوقه ی "چنان که باید، نه به هر سان که آید" و به الزامِ تصور و توقعی بالابلند (و احتمالاً حالا حالاها بر نیاوردنی) از ترجمه ی یک شاهکار فلسفی به زبان عظیم الشأن فارسی،نخست از صمیمِ جان بر ناتوانی خویشتن انگشت تأکید می گذارد و سپس به اجمالی در خور حال و مقام برسرِ بررسی ترجمه هایی می رود کزین کتاب به دسترس فارسی زبانان آمده است.ناگفته نگذارد که نگارنده باور دارد فایده ی مقالاتی از این دست، اگر آ نها را فایده ای باشد، جز برافروختنِ آتشِ نبردی نهمار برسر ترجمه ( γιγαντομαχιά περὶ της̃ ε¨ρμηνιάς)نمی تواند بود. امید می برداستادانی که با ترجمه هایشان از کتاب هیدگر او را به نگارش این مقاله برانگیخته اند، جوابش را خاموشیندانند شبی که ماه مراد از افق شود طالع بُوَد که پرتو نوری به بام ما افتد
According to Heidegger any translation is a translation. Translating hismasterpiece Sein und Zeit (Being and Time) is so difficult that somescholars have taken it impossible.Recently, two Persian translations of Sein und Zeit have beenappeared. One of them is Mahmood Navali’s translation , named aswudjood u zaman. The other is Siyavash Jamadi’s translation , named ashasti u zaman.In this article, the author has attempted to show that none of these twotranslanlations can supply the expectations of a reader who comparesthe translation with the original text, indicating that the occurrence oftranslating the book into Persian seems impossible.
Machine summary:
اينک نخست معرفي گونه اي از ترجمه اي که کمتر شايسته ي اعتنا مي نمايد و در موردش جز چند نکته ي نه چندان مهم گفتنم نمي آيد: پشت جلد کتاب (طرف راست ، به فارسي )با رعايت فاصله هـاي مناسـب چنـين آمـده است : وجود و زمان تأليف مارتين هيدگر ترجمه ي محمود نوالي شايد تنها مزيت اين ترجمه بر آن يکي و محتملا تنها صفحه ي از غلط ها و خطاهاي فاحش خالي همين صفحه باشد – غلط ها و خطاهايي که آه از نهاد خواننـده ي نکتـه سنج بر مي آورد، اما خواننده ي نکته سنج کو؟ کو آن کسي که از چنـين کتـاب هـا – البته از اصل تأليف نه از ترجمه هاي نامعتمد آن ها – ورقي بخواند و معاني بداند ؟.
چه بسا توجيهـات و توضـيحات ايـن اساتيد درست و بجا باشد[و به دليلي که آقاي جمادي ، درست و بجـا، آورده انـد و بـا توجه به شواهدي که به عنوان مثال در حاشيه ي صفحه ي بعـد نقـل کـرده انـد اصـلا درست و بجا نيست ]، اما من از سنت فلاسفه اسلامي که اغلب ايراني بوده اند پيـروي کرده [ بارک الله ، احسنت ] و وجود و هستي را به تقريب معادل گرفته ام و بـه همـين ترتيب گاه در برابر Seiend (آلماني ) يا being (انگليسي ) به جاي کلمات نامأنوسي چون هستنده و هستومند کلمه ي "موجود را قرار داده ام " (د بيتسگي ، ١١) [ تأکيد ها و معترضه ها همه از ماست ].