"رباعیات امین ما خیر و سعادت بشر خواستهایم وین را به دو چیز مختصر خواستهایم صلح است و سلام اولین خواهش ما پس داد و دهش ز یکدگر خواستهایم *** تا ظن نبری که خویش را گم کردیم یا بر خود خویشتن ترحم کردیم خود را بهتمام وقف مردم کردیم خون بود دل ما و تبسم کردیم *** صبح است و دوباره کار میباید کرد وز کار،جهان،شکار میباید کرد ور کار،به عشق یار،میباید کرد در کار خود،ابتکار میباید کرد *** این قوم که دشمن حقوق بشرند با نوع بشر دشمن و خواهان شرند از حرف حساب و حرف حق میترسند خشنود به دشنام و دروغ و تشرند *** آزاده،اسیر طمع و بیم نشد آمادهی تسلیم به دژخیم نشد فردوسی زندهایم و شهنامهی ما آلوده به تزویر و زر وسیم نشد *** تا عشق متاع و مهر سرمایهی ماست این مهر درخشان جهان سایهی ماست ایرانی و آزاده و روشنراییم کی دشمن تیرهبخت همپایهی ماست *** ما چون گل سرخایم،چرا زرد شویم؟ گرمیم به کار!از چه دلسرد شویم؟ تا هست نفس،تلاش میباید کرد مردیم!چرا تابع نامرد شویم؟ *** ما بیهقی و ابنیمین را پسریم و ز مولوی و سعدی و حافظ اثریم هستیم خراسانی اگر،عیبی نیست ما عینقضات از همدان دگریم از خطهی سبز سبزوار است امین اهل قلم است و مرد کار است امین گر سر رودش به دار،ثابتقدم است زیرا که ز نسل«سربدار»است امین *** ما اهل کتابتیم و اهل قلمیم در مغرب و مشرق به صداقت علمیم تسلیم نمیشویم تا جان باقیست در کشتی نوح،ناخدای بلمیم *** آزاده و فرهیخته و باهوشم در راه وطن زجان و دل میکوشم تا ظن نبرد کسی که من خاموشم فریاد زنم که:«من قلم نفروشم»!"