Abstract:
در زبانشناسی شناختی، «طرحوارهها» اهمیت بسزایی دارند؛ زیرا از ساختاری نظاممند برخوردارند که مفاهیم انتزاعی را به ساختار مفهومی معنیدار، عینی و جسمیشده تبدیل میسازند تا برای مخاطبان قابل درک شوند. از میان اندیشمندان این حوزه، مارک جانسون ساختار هفتگانهای را برای بررسی طرحوارههای قدرتی ارائه کرده است که بهوسیلۀ آن میتوان متون ادبی مختلف از جمله منظومۀ گلشن راز شبستری را برکاوید. بنابراین، جستار حاضر با روش توصیفیتحلیلی و بهشیوۀ کتابخانهای، مسئلۀ انواع طرحوارههای قدرتی را در این منظومه بررسی کرده است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که طرحوارۀ اجبار در منظومۀ گلشن راز، در دو مقولۀ واژگانی و دستوری کاربرد داشته است. در این منظومه، با طرحوارۀ حرکت مواجهیم که پیمایندۀ این مسیر، حرکتی را در جهت نیل به مقصود آغاز میکند، اما مانعهایی بر سر راه او وجود دارد که مانع از رسیدن به وصال است؛ بر اساس نظریۀ جانسون، هر سه حالت متوقف شدن در برابر مانع، گذر از وسط مانع و پشتسر گذاشتن مانع به هر طریق ممکن، را در این اثر میتوان مشاهده کرد. علم ظاهری یا شریعت سبب انحراف از مسیر عارف شده و شبستری سه عامل ترک استدلال، متوقف نشدن در یک مرحله و پالودن نفس را گامی استوار در جهت رفع مانع دانسته است. در بطن طرحوارۀ قدرتی جذب، دو طرحوارۀ نزولی و صعودی نهفته است؛ طرحوارۀ نزولی، حرکت از وحدت بهسوی کثرت و طرحوارۀ صعودی، حرکت از جزء بهسوی کل میباشد. در طرحوارۀ توانایی، عارف پس از انقطاع از عالم سفلی، توانایی صعود به عالم علوی را دارد.
Machine summary:
در ايـن منظومه ، با طرحوارٔە حرکت مواجهيم که پيمايندٔە اين مسير، حرکتي را در جهت نيل بـه مقصـود آغـاز ميکند، اما مانع هايي بر سر راه او وجود دارد که مانع از رسيدن به وصـال اسـت ؛ بـر اسـاس نظريـۀ جانسون، هر سه حالت متوقف شدن در برابر مانع ، گذر از وسط مانع و پشت سر گذاشتن مانع به هـر طريق ممکن ، را در اين اثر ميتوان مشاهده کرد.
روي ميآورد و سخنان خـود را در لفافه بيان ميکند تا فقط کساني که به دايرٔە معرفت شهودي گام نهادهاند، بتواننـد زبانش را درک کنند و بدين سبب است که تجربۀ عرفاني «به زبان و بيان متعـارف کـه عمومي هستند، تن درنميدهد؛ چراکه اين زبان، سبک و فرم خاص خود را ميآفرينـد و نظام مفهومي و اصط/حشناختي ويژهاي را شکل ميدهـد و از فلسـفه ، علـم ، فقـه و ک/م، با همۀ دادوستدها و تقابل ها و تعامل هـا متمـايز مـيشـود» (نيکـويي و بخشـي، ١٣٨٩: ٨)؛ بنابراين به وسيلۀ استعارههاي مفهومي و طرحوارههاي قدرتي ميتـوان پـرده از امور ذهني و پيچيدٔە عرفا برداشـت و بـه مکشـوف سـاختن رمزهـا پرداخـت و آن مفاهيم توصيف ناپذير، نامعهود و ناشناخته را به مفاهيمي عيني، ملموس و قابـل ادراک براي همگان مبدل ساخت .
غايـت سـفر عـارف در اين منظومه ، رسيدن به معرفت شهودي و قلبـي اسـت کـه از رهگـذر طـرحوارههـاي قدرتي جانسون، ميتوان به تبيين سلوک عرفاني کـه مقدمـه اي بـراي تعـالي و تکامـل انسان است ، پرداخت ؛ ازاين رو انطباق نظريۀ جانسون بـر :خيمنولعلو، سـبب خوانشـي جديد از اين اثر ميشود و دريچه اي را فراروي مخاطبان ميگشايد تا هرآنچـه مغفـول مانده است ، بنماياند و مفاهيم عميق عرفاني، بيپرده در اختيار مخاطبان قرار گيرد و نيز خلأ پژوهش در اين حوزه (انواع طرحوارهها) را بر روي اين منظومه مرتفع سازد.