Abstract:
بیشک برای خوب فهمیدن، نیاز به خوب مطالعه کردن داریم. اندیشههای دینی و اسلامی بزرگواران در طول تاریخ ما را به فهم درست از مفاهیم خاص و ناب سوق میدهد. افرادی همچون دکتر شریعتی با اندیشههای خاص خود در محتواهای گوناگون توانسته فهمی درستی را برای افرادی که دیدگاه و اندیشه و باور ایشان را میخواستند ایجاد نماید. هرچند ضدونقیضها و تضادهای اندیشه و باورهای گوناگون اشخاص مختلف همیشه وجود خواهد داشت. در این مقاله به اصل دیدگاه دکتر یعنی ایدئولوژیک کردن دین که سعی کرد دین را یک ایدئولوژیک خاص در نظر بگیرد تا از هر محتوایی بیمعنی به دور باشد. دکتر شریعتی در چارچوب یک ساختار و قالب خاص این موضوع را مورد تحلیل قرار میدهد و بر این اساس به تحلیل و بررسی این موضوع میپردازد.
Undoubtedly, for good understanding, we need to study well. Religious and Islamic thoughts during the course
of history lead us to a proper understanding of the special and pure concepts. Individuals such as Dr Shariati,
with their specific thoughts in various content, have been able to make the right message for those who want
their thoughts and beliefs. However, there will always be contradictions and conflicts between the various beliefs
and beliefs of different individuals. In this essay, we refer to the doctrine of the doctor's ideology, the
ideologizing of religion, which tried to consider religion as a particular ideology to avoid any meaningless
content. Dr. Shariati analyzes this issue through a specific structure and template and, on this basis, analyzes this
issue.
Machine summary:
واژههاي كليدي: ایدئولوژیک، دین، مدرنیته، سنت، شریعتی 1- مقدمه بدون شك علي شريعتي يكي از مهمترین و اثرگذارترین متفكران مسلمان در باب نقد سنت در ايران ميباشد، چراکه او بدون واهمه و ترس از شرايط اجتماعي سياسي حاكم بر دوران خود، توانست با سنت يك برخورد كنشي و فعال داشته باشد و در راستاي نيل به اين مقصود، بازگشت به قرآن و اصول اصيل اسلامي را راس نظر خود قرار داد.
چراکه تجربه غرب نيز نشان داده است كه رنسانس در واقع نوعي احياي سنت و دفاع از آن منتها با تلقي انتقادي و روشنفكرانه بود و شريعتي نيز سنت را نقد ميكرد و هدف او از اين نقد لايروبي، تصفيه و پيرايش دين تاريخي و تحريفي از پيرايههاي فاسد و زنگارهايي بود كه در طول تاريخ بر كف اسلام انباشته شده بود.
او در جايي ديگر، ايدئولوژي را آگاهي ويژهاي ميداند كه انسان نسبت به خود، پايگاه طبقاتي، تقدير جهاني و تاريخي خود و گروه اجتماعي اي كه بدان وابسته است دارد و آن را توجيه ميكند و براساس آن مسئوليتها و راهحلها و جهت يابيها و موضعگيريها و آرمانهاي خاصي و قضاوتهاي خاصي پيدا مينمايد و در نتيجه به اخلاق، رفتار و سيستم ارزشهاي ويژهاي معتقد ميشود (شريعتي، الف 1375: 38-37).
شريعتي نقش ايدئولوژي را در حفظ دستاوردهاي انقلابي حياتي ميداند و در اين باره ميگويد: «انحراف يك انقلاب اجتماعي همين است كه وقتي اول، انقلاب به وجود ميآيد براساس ايدئولوژي ات و بعد انقلاب منحط و منجمد ميشود و به صورت فرهنگ و تمدن در ميآيد.