Abstract:
همچنان یکی از درو نمایه های اصلی رباعی عشق است. شاعر در رباعی های عاشقانه
خود به بروز احساست خود نسبت به معشوق و وصف زیبایی های او می پردازد. با عبور
معشوق از کلیت به سمت فردیت در سیر ادبیات فارسی، معشوق در رباعی نیز تحت تاثیر
این تغییر قرار گرفت و معشوق موجود در رباعی های معاصر فارس از زمان مشروطیت
شروع به تحول به سمت شناخت هتر شدن و فردیت نمود. در ای نراستا و به تبع رابطه های
بیرونی و اتفاقات ملموس میان عاشق و معشوق، تصویرها و کلماتی وارد رباعی این دوره
شد که پیش از این کاربرد نداشتند. در این مقاله به بررسی تحول اتفاق افتاده در«معشوق»
در رباعی معاصر فارس (از مشروطیت تا کنون) پرداخته می شود.
Machine summary:
وي در کتاب هاي «اي عشــق » و «صداي سوختن » نمونه هايي از اين روي کرد نسبت به معشوق را به خوبي نشان داده است : يا وارثي از خون سياوش باشي الا که چو من درون آتش باشي (پساوند،١٠٧:١٣٩٠) 330 اي عشق گرآبروي آرش باشي حاشا حاشا،که مهر سودابه بري و پس از او مي توان از محمدرضا خالصي و غلام حسن اولاد نام برد: منظومه شوق شمس تا مولوي ام ني نامه تلخ اول مثنوي ام (خالصي ،١٩٩:١٣٩٠) من با تو دو رکعت هوس معنوي ام هذياني دم گرفته زاسرار مگو گاه شــاعر آن قدر معشــوق را بالا مي برد که او را مستقيم يا غير مستقيم خداي خود خطاب مي کند: در اين رباعي از جواد نوري اين گونه نگاه ديده مي شود: اين عشق هميشه جاودان مال من است چشمان خداي مهربان مال من است (جعفري فسايي ، ٤١٩:١٣٨٨) اين وسعت سبز بي کران مال من است کفر است ولي عجيب باور دارم و گاه شاعر خود را از اين گونه دل بستگي ها به معشوقي که آن را خداي خود در عشق مي داند محکوم مي کند: دل بستن بي اجازه ام را کشتم با دست خودم جنازه ام را کشتم (قهارترس ، ٥١:١٣٨٩) با ترس ، خداي تازه ام را کشتم بيرون زدم از خودم ، از اين شب زدگي در ميان معشــوق هاي مقدس و نيمه مقدس ، گاه شــاعر اگرچه به توصيف برخي از ويژگي هاي معشــوق مي پردازد و از اين منظر به زميني بودن معشوق نزديک مي شود؛ اما هنوز قداســت معشوق در رباعي مشخص است و شاعر به طور کامل از موضع احترام و مدح با معشــوق ســخن مي گويد و اگر گلايه اي از معشوق داشته باشد نيز درهاله اي از احترام است : 331 در خاک مي از دو چشم توسيرشده ست بي چاره چو زلف تو زمين گير شده ست (اولاد،٢٣٧:١٣٨٩) از چشم تو آسمان سرازير شده است از بس که سرش به سنگ خورده ست دلم ٤-١-٢- معشوق زميني به دنبال جريان خارج شدن معشوق از کليت در شعر غنايي و بيروني شدن آن ، اشعار عاشقانه قابل لمس تر و نزديک تر به زندگي مردم شد.