Abstract:
هدف از این مقاله بررســی کاربرد واژگان و اصطلاحات عامیانه ای اســت که در دیوان شهریار وجود دارد و تقریبا از دوره مشروطه وارد زبان فارسی شد. این کار بنا به عقیده آقای ابوالحســن نجفی نویسنده فرهنگ فارسی عامیانه بسیار دشوار وتقریبا غیر ممکن است ، زیرا مرز میان زبان عامیانه و روزمره و زبان روزمره و رسمی به دلیل ان که دایما در حال تغییر و تحول و جابجایی است ثابت نیست .
Machine summary:
اين چاق کنان ملت بي حال عجيبند يک مشت سيا سوخته و لاش و لش و عور(٥٣٠) لول : مست بخوان مزاح و بزن زير خنده باز امشب بهاد باده لعل تو مست بودم و لول (٥٤٣) لال باد: مترادف خفه شو ترکي ما بس عزيز است و زبان مادري ليک اگر ايران نگويد لال باد از وي ( ٥٦٥) 445 لکنتي : کهنه و از کار افتاده لوطي لکنتيان تو پفيوز و پنتي اند ظاهر بزن بهادر و باطن به خوبرو (٥٧٧) لندهور: به تحقير مرد عظيم الجثه ، بلند بالا و درشت هيکل خان مفتون ترک مست لندهور قلچماقي نام او ياردانقلي (٥٩٠) لوطي : آن که با بزرگواري و گشــاده دســتي بهاري ضعيفان شتابد و در رفتار با ديگران گذشت و انصاف از خود نشان دهد،جوانمرد،جسور و بي باک عده اي لوطي و بابا شملند آفت مزرع و کور و کچلند (٧٧١) لگوري : زن هر جايي و بسيار پست من اهل شيوه نيم ور شوم به حمدالله که قحط جيفه لگوري و جوجه خوشگله نيست (٤٨٢) لنــگ انداختن : به ناتواني يا شکســت خود اعتراف کردن و دســت از مبارزها رقابت برداشتن يکي شطرنجباز هند،برده از همه دنيا به ايران آمد و در محضر خان سخت لنگ انداخت (١٣٤٦) ماستمالي کردن : سرو ته کاري را به هم آوردن بنا به ماستمالي تخريب تيشه ها ست وز کار دست شسته و با ماله ميرود (٢٣٨) مغز خر خوردن : کنايه از ابله بودن يا کار ابلهانه کردن چراگاهي بدين نزغي و آهويي بدين شوخي گويي اسب برگردان ؟ نه آخر مزغ خر خوردم (٢٩٢) ممه : شير به زبان کودکان در کام شير رفتم و انگار چون ممه طفلي گرفته گاز به دندان شيريم (٣٢٨) مشغول ذمه کسي بودن : بار گناهي بر ذمه داشتن به سبب ستم کردن به کسي يا کوتاهي کردن در اداي دين نوع بشر يکسره مسئول اوست ذمه مردم همه مشغول اوست (٧٠٦) مرده شو فلان چيز را بردن : عبارتي براي ابراز نفرت نسبت به چيزي تا مي شنيد عمه لافهاي شوي / مي داد روي شوي حوالت به مرده شوي (١٠٠٦) منگ : کسي که قواي دماغيش موقتا سستي گرفته باشد 446 ملت مسحور ما را اين همه منگ و ملنگ يا بگو ملاي رومي يا فلان بنگي بمرد (١٣٠٤) مس و تس : ظروف و لوازم مسي آشپزخانه کيميا خانه بگو مجلس شورا که وکيل مس و تس مي رود آنجا و طلا مي آيد (١٢٧٣) مچ کسي را گرفتن : کســي را در حين ارتــکاب گناها خطا غافلگير کردن .