Abstract:
عباس کیارستمی ازجمله کارگردانهایی است که هر بار خوانشهای متفاوتی از آثار او صورت میپذیرد و غنای آثار وی بیشازپیش منتقدان و علاقهمندان به فیلمهای وی را به هیجان میآورد. یکی از وجوه خاص آثار کیارستمی نوعی تجربهی تعالی و معنوی است که مخاطب در حین تماشای این فیلمها پشتسر میگذارد. این تجربه مرهون سبک بیپیرایه و سادهی کیارستمی است که به تماشاگر فرصت میدهد تا بیشتر تفکر کند. کاراکترهای آثار کیارستمی معمولا در طی یک آزمون بهنوعی تعالی میرسند و در این راه نوعی معنویت را تجربه میکنند و تماشاگر را نیز به درجاتی از این تعالی و معنویت میرسانند. مشخص کردن ویژگی دقیق و ارایه تعریفی معین از معنویت کار دشواری است. رشد جریانهای مذهبی جدید، عدم اعتماد به دین، افزایش روزافزون جریانهای معنوی و مواردی از این دست باعث شدهاند مرزهای تجربیات معنوی روزبهروز گستردهتر شوند. میتوان سه ویژگی معنا، تعالی و عشق را فصل مشترک غالب معنویتها در نظر گرفت و این سه ویژگی را فراخور هر معنویت تعریف نمود و گسترهی آن را مشخص کرد. مجموعه عناصر سبکی و فرمی در آثار کیارستمی در ایجاد فضایی معنوی کارکرد یافتهاند و سه ویژگی مذکور در متن و زیر لایههای آثار وی هویدا شدهاند. این پژوهش با بررسی نمونهای سبکی و فرمی فیلم طعم گیلاس نشان میدهد که این عوامل به شکلی هدفمند در ایجاد فضایی معنوی در آثار کیارستمی نقطهگذاری شدهاند.
Machine summary:
برای مثال کتاب ایمان و معنویت در آثار بزرگ سینما شامل مجموعه مقالاتی است که توسط مورفیلد جمعآوری شده است اما تنها محدود به مسائل اعتقادی شده و معنویتهای نوین و معاصر را در موارد مطالعاتی خود، مورد بررسی قرار نمیدهد و یا کتاب اسلام شیعی در سینمای ایران از نسیم پاک شیراز در بخشی، تنها به مطالعهی المانهایی پرداخته که باعث ایجاد فضای معنوی در آثار برخی از کارگردانان ایرانی شده است و چگونگی کارکرد این عوامل در عناصر سبکی و فرمی را به تفصیل بررسی نمیکند.
این شکل از معنویت از هر دو گروه ذکر شده ویژگیهایی را دربردارد و ممکن است برای هر فرد متفاوت باشد و مهمتر آنکه هر فرد میتواند از تجربهی معنوی خود خوانشی دینی یا غیر دینی داشته باشد.
اما پیدایش فیلمهایی در برخی از جریانها و سبکهای سینمایی نظیر سینمای استعلایی و فیلمسازانی همانند اوزو این مهم را مطرح نمودند که میتوان از معنویت بهعنوان مفهومی مستقل از دین در سینما استفاده نمود، هر چند المانهایی که در این فیلمها استفاده میشد بهنوعی نشأت گرفته از برخی از آیینها نظیر آیین ذن و برخی از هنرهای مذهبی بودند اما فیلم خالی از داستانی قدسی و در شکل کلی عناصر دینی بود.
این آشناییزدایی نیز به مانند دیگر المانهای روایتی فیلم مانع از درگیر شدن تماشاگر با کاراکتر شده است، گویی تنها قصد فیلمساز آن است تا تماشاگر را در تجربه جستجوی معنا و یافتن تعالی سهیم کند و نه آنکه داستانی با آغاز، میانه و پایان تعریف کند.