Abstract:
پس از شناسایی ارزش حیات انسان و ضرورت حمایت از آن از سوی قانونگذار ایران، چگونگی شروع و خاتمة زندگی، همواره توسط اندیشمندان مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر در فرایند جرمانگاری و پاسخگذاری متناسب در قبال جرایم علیه اشخاص و به طور خلاصه در شکلگیری سیاست کیفری تقنینی این حوزه، نحوة بروز مرگ انسان به عنوان یکی از اجزاء رکن مادی جرایم موصوف، محل اختلاف بوده است. این درحالی است که با پیشرفت علم پزشکی و تعریف و دسته بندی انواع مرگ، به مرگ قلبی و مغزی و توجه به مراتبی از نوع اخیر، به ویژه وضعیت زندگی نباتی دائمی، روزآمدی و اعمال تغییرات در رسمیت بخشی آن، از حیث الحاق به زندگی یا پایان حیات، ضرورت یافته است. از سوی دیگر قوه قضاییه در مقام اجرای سیاست مزبور، با اقدامات و به طور خاص در آراء قضایی، سیاست کیفری قضایی این حوزه را متبلور نموده است؛ به بیان روشنتر، کیفیت برداشت و طرز تلقی قضات از مقررات قانونی، بعد عینی و ملموس سیاست کیفری را پیرامون این مسأله عیان ساخته است. در این پژوهش، ارزیابی سیاست اخیر و نحوة انطباق یا انقطاع رویکرد مقامات قضایی از دیدگاه قانونگذار در برابر جنایت غیرعمدی منتهی به حیات نباتی دائمی به عنوان هدف اصلی در نظر گرفته شده است. پس از بررسی به روش توصیفی- تحلیلی، مشخص شد مواضع مقامات قضایی به لحاظ نقص و ابهام در قانونگذاری، در تشخیص وضعیت حیات نباتی دائمی و تطبیق آن با حیات یا مرگ، سرگردان و در نتیجه از نظر تعیین ضمانت اجرا در نوسان است و بدینسان اجزاء نظام عدالت کیفری در این عرصه از همگرایی منصفانه برخوردار نیستند؛ از این رو ضرورت اصلاح و تکمیل مقررات جاری، منطبق با دادههای جدید پزشکی و اتخاذ یک سیاست کیفری خردمندانة تقنینی و بالتبع قضایی، برای تحقق انصاف، قانونمندی و هماهنگی بین ارکان نظام عدالت کیفری بیش از پیش نمایان شده است.
Recognizing the value of human life and the necessity of protecting it by the Iranian legislator, how life might begin and/or end has always been disputed by intellectuals (On the other hand, in the process of criminizing and appropriately responding to the crimes committed, and generally, in forming the Penal policy in this area, the manner of the occurrence of death as the material component of such crimes). Nevertheless, due to the advances made in the medical science, and the classification of deaths into cardiac and cerebral ones, and in consideration to such the issues, including the status of permanent vegetative state, and making changes to formalize it, in terms of the continuance or the end of life, this subject is significant. On the other hand, the Justice Department, as the executive role-player of this policy through specific actions and specially through verdicts, has highlighted the judicial Penal policy around this issue. To be more clear, the quality of impressions and the attitudes of judges concerning laws have highlighted the material tangible angle of Penal policy concerning this matter. In this study, the later policy and the manner of adaptation or non-adaptation of the attitude of the judicial authorities according to the legislator against the premedidated felonies leading to permanent vegetative state, as the main purpose, been designated. After evaluation in a descriptive-analytic way, it was clear that due to the ambiguous legislation and (consequently) distinguishment of permanent vegetative state and its comparison with life or death, judicial authorities do not have a clear attitude, so it may have no concrete guarantee of execution. Therefore, it is much more required to correct and complement the current law according to the recent medical findings and adopting a wise criminal (and consequently) judicial Penal policy to establish fairness, justice, and the coordination of the organs of criminal justice.
Machine summary:
امروزه این وضعیت قابل تشخیص است و با روشهای علمی نوین میتوان فهمید که برای شخص قابلیت موصوف وجود دارد یا اینکه دچار مرگ کورتکس شده است؟ اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که با توجه به نظریات فوق، زندگی نباتی دائمی در عداد کدامیک از حالات فوق قرار میگیرد؟ حیات نباتی دائمی به عنوان یک اصطلاح پزشکی در سال ۱۹۷2 میلادی برای اولین بار توسط فرد پلوم 1 و برایان جنت 2 برای بازشناسی و تمایز این حالت نسبت به دیگر ضایعات مغزی مطرح شد.
(میکانیکی و دیگران، 1391: 103) صرف نظر از مرگ کل مغز که قطع بی بازگشت کارکردهای کل مغز را به دنبال دارد، در صورت عدم پذیرش مرگ ساقة مغز به عنوان مرگ مغزی، بیمارانی هم که در دستة دارای حیات نباتی (permanent vegetative state) قرار میگیرند، یعنی ساقة مغزی آنان فعال است و اعمالی مثل تپش قلب، تنفس، چرخة خواب و بیداری را دارند، مرده به شمار نمی آیند؛ چون در این بیماران فعالیت های حداقلی لازم در مغز وجود دارد و نوار مغزی نیز فرکانس ها و جریانات را در مغز نشان میدهد که امکان بازگشت بیمار را ممکن ساخته و شرط بازگشت ناپذیری را برآورده نمی سازد.
به عنوان یک دیدگاه ممکن است گفته شود با تفسیر منطقی از ماده واحدة فوق می توان به این نتیجه رسید که صرفنظر از تعریف مندرج در مادة یک آییننامة آن که وفق اصل ۱۷۰ «قانون اساسی» میتواند برای قضات لازم الرعایه نباشد، حیات نباتی دائمی از شقوق بارز و مصادیق روشن مرگ مغزی است و بنابراین، نظر قانونگذار منصرف به اجازة برداشت عضو از بیماران مبتلا به زندگی نباتی دائمی نیز با رعایت شرایط مقرر می باشد؛ زیرا چنین اشخاصی در حکم مرده محسوب میشوند والا بر داشتن عضو از انسان زنده جایز نیست.