Abstract:
کارنپ به عنوان شاخصترین نماینده پوزیتیویستهای منطقی جمله مشهوری دارد مبنی بر اینکه مابعدالطبیعه بیمعنا است. در نگاه اوّل به نظر میرسد که هرگونه باور مذهبی، به خصوص باور به خدا، با چهارچوب فلسفۀ کارنپ ناسازگار است. از آنجا که کارنپ اخلاق را نیز مانند مابعدالطبیعه بیمعنا میداند ولی رفتارهای اخلاقی را با ارزش میشمارد، شاید به نظر برسد که در چهارچوب کارنپی حداکثر بتوان رفتارهای مذهبی را نیز، در عین بیمعنا بودن ادّعاهای مذهبی، با ارزش تلقّی کرد. برخلاف داوری عجولانۀ بالا، گرچه باور به خدای فلاسفه در چهارچوب فلسفۀ کارنپ جایگاهی ندارد، اما باور به خدای ادیان با مبانی فلسفی کارنپ کاملاً سازگار است. در نظر کارنپ تنها تجربه است که منشأ شناخت قرار میگیرد و تمام احکام تجربی صرفاً احتمالی هستند. در عین حال، باور به درستی احکام تجربی کاملاً معقول است، گرچه این احکام ضرورتاً صادق نیستند. در این مقاله نشان داده میشود که به همان نحوی که احکام علوم تجربی در نزد کارنپ مقبول واقع شده و تثبیت میشوند، میتوان گزارههای دینی از جمله ادّعاهای ادیان دربارۀ خدا را در چهارچوب کارنپی به طور معقول تثبیت نمود.
Carnap, the most prominent logical positivist, has a famous sentence that metaphysics is nonsense. At the first glance, it seems that any religious belief, especially the belief in God, is illegitimate according to Carnap’s philosophical principles. Since Carnap holds the same view regarding the meaningfulness of ethical beliefs and at the same time regards ethical behaviour valuable, it looks in similar way that at its best, in Carnapian framework, it might be reasonable to value following religions and to reject religious belief simultaneously. However, contrary to such superficial judgment, though the belief in philosophers’ God has no place in Carnap’s philosophical framework, the belief in religions’ God is totally consistent with his philosophical principles. For Carnap, experience is the only source of knowledge and all empirical judgements are merely probable. However, it is reasonable to believe and be certain about the truth of empirical sentences. Here, we show that one can establish one’s belief in religious factual claims, including claims about God, in the same way that Carnap establishes his belief in the claims of natural sciences.
Machine summary:
در این مقاله نشان داده میشود که به همان نحوی که احکام علوم تجربی نزد کارنپ مقبول واقع شده و تثبیت میشوند، میتوان گزارههای دینی از جمله ادّعاهای ادیان دربارۀ خدا را در چهارچوب کارنپی به طور معقول تثبیت نمود.
برای دفاع از ادّعای خود دربارۀ توانمندی فلسفۀ تحلیلی در توجیه باور دینی، در این مقاله به طور موردی چهارچوب فلسفی رودلف کارنپ (Rudolf Carnap) را بررسی میکنیم.
در این مقاله روشن میکنیم که نه تنها چنین نیست، بلکه چهارچوب کارنپی با طرد متافیزیک و با معرّفی معیار تأییدپذیری بهعنوان معیار معناداری شناختی، نوعی امکان توجیه باور به وجود خدا را فراهم میکند که مصون از ایرادات اثبات متافیزیکی وجود خدا است، گرچه موضع شخصی کارنپ مخالفت با هرگونه باور دینی است.
بنابراین، از نظر کارنپ، آنچه برای فلسفه باقی میماند جملاتی هستند که در مورد عالم خارج به ما هیچ نمیگویند و از این لحاظ بیمعنا هستند، ولی این جملات منطق جملات تجربی را به دست میدهند و بهاینترتیب در دقیق سازی و تصحیح علم ما به جهان خارج اهمیت بهسزایی دارند.
در همین چهارچوب، کارنپ تأیید پذیری تجربی را بهعنوان معیاری برای معناداری معرّفی میکند و جملههایی را که دربارۀ عالم خارج خبر میدهند معنادار و باقی جملات را بیمعنا میخواند.
میتوان ادّعا کرد که شواهد تجربی برای برهان نظم تأیید کافی برای باور به وجود خدا فراهم میکند، اگرچه این ادّعا مانند هر ادّعای دیگر در تأیید یک گزارۀ تجربی قابل مناقشه است.