Abstract:
یکی از مباحث بنیادی در اعتقادات شیعی رابطه امامت و خاتمیت است؛ براساس دیدگاه تشیع نه تنها بین امامت و خاتمیت ناسازگاری نیست بلکه تلازم نیز وجود دارد و نهاد امامت در امتداد نهاد نبوت بوده و فلسفه خاتمیت جز با امامت تکمیل نمی گردد. اما برخی از دانشمندان اهل سنت و روشنفکران دینی این تلازم و ترابط را مورد نقد قرار داده اند. ما در این پژوهش کوشیده ایم که به صورت مستند و علمی مهم ترین شبهات مطرح شده در خصوص شئون امام معصوم در کلام شیعه با اصل خاتمیت از جمله؛ ارتباط امام با عالم غیب، ولایت تشریعی، حجیت قول و مرجعیت دینی ائمه را بررسی، ارزیابی و نقد نمائیم. ملاک نبوت، «اخذ مستقیم از خدا» و «حجّیت مستقل» است؛ حال آنکه شیعه، از یک سو امامانش را دارای حجّیت متّکی به نبی و به واسطه او می داند و از سوی دیگر، اخذ حقایق توسط امام را به طور غیرمستقیم و از مجرای میراث نبی معرّفی می کند. با تبیین ابهامات و پاسخ به آن، روشن می شود که رهیافت تشیع در تفسیر اصل خاتمیت که مستظهر به قرآن، سنت نبوی و عقل سلیم است، تنها رهیافتی است که خاتمیت را توجیه می کند و موجب تداوم فلسفه رسالت و ولایت الهی می گردد.
Machine summary:
تربيت نفوس و راهنمايي مردم ؛ با عنايت به اينکه خاتميت دين اسلام و پايان رسالت حضرت محمدص از ضروريات دين اسلام است و در آيات مختلف قرآن کريم همچون آيه ««ما کان محمـد أبـا أحـد مـن رجالکم و لکن رسول اٰلله و خاتم النبيين و کان اٰلله بکل شي ء عليما»(احزاب :٤٠) و احاديـث متواتر فريقين مانند حديث منزلت که پيامبر خدا صبه علي عليه السلام فرمود: «أما ترضـي أن تکون مني بمنزلة هارون مـن موسـي ، إلا أنـه لا نبـي بعـدي »( بخـاري، صـحيح بخـاري، ١٥٣/٥) به اثبات رسيده است ، بدون ترديد پس از ارتحـال پيـامبر اسـلام ص بـارش وحـي الهي بر اهالي زمين پايان پذيرفت و خورشيد نبوت براي هميشه غروب نمود و به بيـان علـي عليه السلام : «بأبي أنت و أمي يا رسول اٰلله لقد انقطع بموتک ما لم ينقطع بموت غيرک من النبوة و الإنباء و أخبار السماء» (نهج البلاغه : خطبه ٢٢٦ با وفات رسول خدا(ص ) رشـته اي بريـد کـه در مرگ غير او چنان نشد؛ يعني قطع شدن دعوت پيامبرانه و خبرهاي آسماني » حال سؤال اين است که تکليف بقيـه شـئون و وظـايف پيـامبر ص چـه مي شـود؟ آيـا خداوند متعال و پيامبر اسلام براي معطل نماندن وظايف مذکور تـدبيري انديشـيده بودنـديا خير؟ بدين معنا که آيا با رحلت پيامبر ص ديگر نيـازي بـه تفسـير معصـومانه و تبيـين نقـد ناپذير از دين نبود؟ و بشر خود بـه درجـه اي رسـيده اسـت کـه نيازهـاي دينـي خـود را بـا استفاده از قرآن ، عقل و يا اجتهاد بر طرف نمايند؟ پاسخ به اين سوالات از اهميت زيادي برخـوردار اسـت و بـه خـوبي مـي توانـد ريشـه اختلاف هاي گسترده بين مذاهب مختلف اسلامي را نمايان کند.