Abstract:
پژوهش حاضر به شیوهای پیمایشی به تعیین میزان و درجهی اهمیت شاخصهای مجاز و استعارهی ادبی در آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان از طریق متون ادبی پرداخته است. بدین منظور نخست پرسشنامهای محققساخته دربردارندهی هشت گویه از مولفهی مجاز و شش گویه از مصادیق استعاره در سه سطح زبانی تهیه شد و به روش غیرتصادفی دسترسپذیر و هدفدار در اختیار 94 تن از مدرسان ایرانیِ با سابقهی تدریس در حوزهی آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان که با مقولات ادبیات فارسی نیز آشنایی داشتند، قرار گرفت. دادههای به دست آمده بهمنظور پاسخگویی به پرسشهای پژوهش از طریق نرمافزار اسپیاساس 22 و آزمونهای آماری کای- دو یکطرفه، فریدمن و من- ویتنی مورد بررسی قرار گرفت. بخشی از نتایج به دست آمده از تحلیل دادهها حاکی از آن است که جمعیت نمونه تمام شاخصهای تعیین شده در دو سطح مبتدی و میانی را در هر دو مولفهی مجاز و استعاره بیاهمیت قلمداد کردهاند که این نتیجه، این باور را که مجاز به علت بسامد وقوع بالا به گونهی هنجار متعلق است، حداقل در حوزهی آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان به چالش میکشد. علاوه بر این، شاخص استعارههای بعید نیز بهطورکلی توسط جمعیت نمونه بیاهمیت شمرده شده است، ولی مدرسان فاقد تجربهی آموزش ادبیات، بر اهمیت شاخص مذکور تاکید داشتهاند که این رویکرد از یک سو حاکی از کارآمدی تجربهی آموزش ادبیات در رویارویی با استعارههای ادبی، و از دیگر سو نشاندهندهی برداشته شدن مرز میان دو حوزهی آموزش زبان و آموزش ادبیات در مواجهه با استعاره بهعنوان یکی از شگردهای آفرینش ادبیت است.
This article aims to determine the importance of metaphor and metonymy as indices in teaching Persian to non-Persian speakers by applying a survey method through literary texts. A questionnaire containing eight items of metonymy and six items of metaphor in three levels of language proficiency was prepared to achieve this goal. Using a non-random available and judgmental method the questionnaire was sent to 94 Iranian instructors, experts in teaching Persian to non-Persian speakers, and also acquainted with Persian literature. The data were analyzed with SPSS, calculating one-way Chi-square, Friedman, and Mann-Whitney statistical methods. Part of the achieved results suggests that the sample population considers all the indices relevant to metonymy and metaphor as ‘insignificant’ for both beginner and intermediate levels. This result challenges the belief that metonymy, due to high frequency, is a type of ‘norm’ in teaching Persian to non-Persian speakers. The sample population also considers the index of ordinary metaphors as ‘insignificance’. However, those instructors lacking the experience of teaching literature emphasized the significance of these indices. On one hand, this approach reveals the effectiveness of experience in teaching literature when encountering literary metaphors; on the other hand, it indicates removing the border between language pedagogy and teaching literature in case of metaphor is a technique of creating literariness.
Machine summary:
همان گونه که در جدول شماره ي ٩ نيز ملاحظه ميشود، در ميان هشت شاخص مؤلفه ي مجاز، آزمون صرفا در سطح پيشرفته و در مورد شاخص «بهره گيري از محتواهايي که در آن ها مجاز با علاقه ي حال و محل به کار رفته است » معنادار (٠٠٥ sig) نيست ؛ و از اين رو، تفاوت معناداري در تعيين ميزان اهميت ساير شاخص هاي مؤلفه ي مجاز بر حسب تجربه ي آموزش ادبيات فارسي به غيرفارسيزبانان در ميان دو دسته از مدرسان وجود ندارد.
همان گونه که در بخش (٥-٣) نيز ملاحظه ميشود، در ميان هشت شاخص مؤلفه ي مجاز، آزمون صرفا در سطح پيشرفته و در مورد شاخص «بهره گيري از محتواهايي که در آن ها مجاز با علاقه ي حال و محل به کار رفته است » معنادار بوده و از اين رو تفاوت معناداري در تعيين ميزان اهميت ساير شاخص هاي مؤلفه ي مجاز بر حسب تجربه ي آموزش ادبيات فارسي به غيرفارسيزبانان در ميان دو دسته از مدرسان وجود ندارد.
نتايج حاصل از تحليل داده هاي به دست آمده از پرسش نامه هاي تکميل شده توسط جمعيت نمونه ي پژوهش را ميتوان اين گونه برشمرد: ١- در پاسخ به نخستين پرسش پژوهش که در ارتباط با ميزان اهميت انواع مجاز و استعاره ي ادبي در آموزش زبان فارسي به غيرفارسيزبانان از طريق متون ادبي در سه سطح مبتدي، مياني و پيشرفته از منظر مدرسان باتجربه ي اين حوزه شکل گرفته بود، از آزمون آماري کاي- دو يک طرفه بهره گيري شد.