Abstract:
مقدمه: خانواده بنا و ساختار اصلی هر جامعه و به عنوان یک واحد اجتماعی – هیجانی، محل رشد، توسعه و تغییرات است؛ بنابراین نمیتوان تأثیر خانواده بر تعادل روانی، هیجانی و اجتماعی را نادیده گرفت. پژوهش حاضر با هدف آزمون مدل پیشبینی رضایت زناشویی زنان بر اساس راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با میانجیگری سازگاری زناشویی صورت پذیرفت.
روش پژوهش: طرح پژوهش همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه زنان شهر مشهد در سال 1398 بود که از این جامعه به روش در دسترس، حجم نمونه شامل 200 نفر انتخاب شد و این افراد فرم کوتاه پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و کرایج (2006)، پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر (1976) و پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ (1998) را بهصورت آنلاین تکمیل نمودند. داده های حاصل با استفاده از شاخصهای آمار توصیفی و روش تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج نشان داد راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان با رضایت زناشویی (001/0,p<24/0r=) و سازگاری زناشویی (001/0,p<27/0r=) رابطه مثبت معنادار؛ و راهبردهای ناسازگارانه تنظیم هیجان با رضایت زناشویی (001/0,p<41/0-r=) و سازگاری زناشویی (001/0,p<38/0-r=) رابطه منفی معناداری دارند. هم چنین رابطه مثبت معناداری بین سازگاری زناشویی و رضایت زناشویی به دست آمد (001/0,p<47/0r=). نتایج تحلیل مسیر جهت بررسی الگوی پیشنهادی با تعدیلهای صورت گرفته، نشان داد سازگاری زناشویی در رابطه راهبردهای سازگارانه و ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان با رضایت زناشویی نقش میانجی معناداری دارد (56/1 χ2/df=، 06/0= RSMEA، 99/0GFI =، 93/0AGFI =،99/0 CFI =).
نتیجه گیری: با عنایت به نتایج حاصل، میتوان اذعان داشت سازگاری زناشویی بهعنوان مؤلفهای اثرگذار بر رضایت زناشویی متأثر از انواع راهبردهایی است که زوجین جهت تنظیم شناختی هیجانات خود به کار میگیرند.
Introduction: The aim of this study was to test the model of predicting women's marital satisfaction based on cognitive emotion regulation strategies mediated by marital adjustment. Method: The research plan was correlation and the statistical population included all women in Mashhad in 2019. From this population a sample of 200 people with convenience sampling, was selected who completed the online form of Garnefski and Kraaij shortened form of Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ), Marital Adjustment questionnaire (DAS; Spanier, and Enrich Marital Satisfaction questionnaire. Data were analysed by using descriptive statistics and path analysis. Results: The results of path analysis to examine the proposed model, showed that marital adjustment has a significant mediating role in the relationship between adaptive and maladaptive strategies of cognitive emotion regulation with marital satisfaction (χ2/df= 1.56, RSMEA =0.06, GFI = 0.99, AGFI =0.93, CFI=0.99). Conclusion: Considering the results, it can be acknowledged that marital adjustment as a component affecting marital satisfaction is influenced by a variety of strategies that couples use to cognitively regulate their emotions.
Machine summary:
مدل پيش بيني رضايت زناشويي زنان بر اساس نقش راهبردهاي تنظيم شناختي هيجان با ميانجيگري سازگاري زناشويي 3 فاطمه عليدوستي*١، شيرين شجاعي فر٢، طناز کاظميان مروي چکيده مقدمه : خانواده بنا و ساختار اصلي هر جامعه و به عنوان يک واحد اجتماعي – هيجاني، محل رشد، توسعه و تغييرات است ؛ بنابراين نميتوان تأثير خانواده بر تعادل رواني، هيجاني و اجتماعي را ناديده گرفت .
نتايج تحليل مسير جهت بررسي الگوي پيشنهادي با تعديل هاي صورت گرفته ، نشان داد سازگاري زناشويي در رابطه راهبردهاي سازگارانه و ناسازگارانه تنظيم شناختي هيجان با رضايت زناشويي نقش ميانجي معناداري دارد (١/٥٦ =df/χ٢، ٠/٠٦= RSMEA، ٠/٩٩= GFI، ٠/٩٣= AGFI،٠٩٩ = CFI).
گرچه کيفيت رابطه زوجين و سازگاري زناشويي تحت تأثير عوامل مختلفي است (٦) و تحقيقات زيادي در زمينه رضايت زناشويي و ثبات روابط زوج ها انجام شده ؛ ليکن ، هنوز سؤالات بيپاسخ متعددي در اين خصوص وجود داشته و پژوهش هاي منسجمي در مورد آن ها صورت نپذيرفته است (٧ و ٨).
نتايج مطالعات انجام شده پيرامون سازگاري زناشويي٣ نيز بر نقش هيجانات در انسجام اين پيوند و کاهش تعارض زناشويي صحه گذارده (٢٢، ٢٣و ٢٤) و لذا، رابطه بين شيوه تنظيم شناختي هيجان سازگارانه و ناسازگارانه يکي از دغدغه هاي اين پژوهش است که به شکلي مستقيم و غيرمستقيم بر رضايت زناشويي تأثير دارد.
سازگاري زناشويي به عنوان يکي از شاخص هاي کيفيت رابطه زوجين ، توجه بسياري را در حوزه خانواده به خود جلب کرده (٢٥) و در پژوهشي نشان داده شده است که تطبيق و سازگاري روان شناختي افراد تا حد زيادي به تنظيم هيجانات بستگي دارد (٢٦).