Abstract:
نظریة تکامل یا فرگشت، تاثیر بسیاری بر حوزههای فکری و فرهنگی گذاشته و به گمان برخی، باورهای دینی و اخلاقی را با چالش زیادی مواجه کرده است. برخی گفتهاند، قدرتگرایی نیچه نیز مبتنی بر نظریة تکامل است. اخلاق تکاملی نیز بهطور مسلم، برگرفته از نظریة تکامل میباشد. به نظر میرسد، این نظریه منافاتی با باورهای دینی و اخلاقی نداشته و علیرغم بطلان قدرتگرایی، اخلاق برگرفته از آن (اخلاق تکاملی)، بهعنوان یکی از مصادیق اخلاق سکولار، میتواند ناظر به همة عناصر یک نظام اخلاقی، اعم از معناداری، واقعیتداری، توجیه عقلانی ارزشها، ارائه راه برای تشخیص مصادیق رفتارهای با ارزش و بالاخره، تضمین عمل به ارزشهای اخلاقی، سخن گفته و در تمامی این حوزهها، از خود دفاع کند. در عین حال، به نظر میرسد، اخلاق تکاملی ناقص بوده، تاب برابری با اخلاق دینی را ندارد.
The theory of evolution has had a great impact on the intellectual and cultural areas and according to some has challenged religious and moral beliefs. Nietzsche's powerism is also based on the theory of evolution according to some scholars. The evolutionary ethics is certainly derived from the theory of evolution. It seems that this theory is not in conflict with religious and moral beliefs, and despite the invalidity of powerism, morality derived from it, (evolutionary ethics), as one of the examples of secular ethics, can observe all elements of a moral system including meaningfulness, realism, rational justification of values, provide a way to identify instances of valuable behaviors, and in the end, guarantee the implementation of moral values, and defend oneself in all of these areas. At the same time, it seems that evolutionary morality is imperfect and does not tolerate equality with religious morality.
Machine summary:
به نظر ميرسد، اين نظريه منافاتي با باورهاي ديني و اخلاقي نداشته و عليرغم بطلان قدرتگرايي، اخلاق برگرفته از آن (اخلاق تکاملي)، بهعنوان يکي از مصاديق اخلاق سکولار، ميتواند ناظر به همة عناصر يک نظام اخلاقي، اعم از معناداري، واقعيتداري، توجيه عقلاني ارزشها، ارائه راه براي تشخيص مصاديق رفتارهاي با ارزش و بالاخره، تضمين عمل به ارزشهاي اخلاقي، سخن گفته و در تمامي اين حوزهها، از خود دفاع کند.
آنچه در اين مقاله مدنظر است، اينکه رابطة اين نظريه را با قدرتگرايي و نيز اخلاق تکاملي بسنجيم و مشخص كنيم که پذيرش آن، لزوماً به قدرتگرايي و اخلاق تکاملي ميانجامد، يا خير؟ همچنين، در اين مقاله تلاش شده است که ببينيم قدرتگرايي، بهخصوص نظرية تکاملي اخلاق، که برگرفته از نظرية تکامل است، منافاتي با ارزشهاي اخلاقي مورد قبول انسانها در طول تاريخ و اخلاق ديني دارد، يا خير؟ با بررسي تاريخي، متوجه خواهيم شد قدرتگرايي بهعنوان يک مکتب اخلاقي، سابقهاي ديرينتر از نظرية تکاملي داروين دارد و در کلمات کساني همچون ماکياولي نيز مطرح بوده است.
برخي معتقدند: نيچه، بر اساس پذيرش تکامل دارويني، زندگي را تنازع بقا ميداند و معتقد است: براي زنده ماندن، ميبايست قدرت داشت (جونز، ۱۳۸۳، ج ۲، ص ۶۴۳؛ فروغي، ۱۳۸۷، ص ۶۴۹)؛ ازاينرو، وي ايدة ابرمرد را مطرح کرده، او را شايستة فرمانروايي دانسته و ناپلئون را بهعنوان يکي از مصاديق آن ميستايد.