Abstract:
مفهوم «بدن» فراتر از مجموعهای از اندامها و کارکردهای تابع آناتومی و فیزیولوژی میباشد. بدن در مباحث علوم انسانی و هنر، بیش و پیش از هرچیز، واجد ساختار نمادین میگردد. ساختاری که جایگاهی برای طرحافکنیِ فرهنگ، در بغرنجترینِ صورتها فراهم میآورد. در این پژوهش، وجوهی از مفهوم بدن، با نظر بر اثری نمایشی پی گرفته میشود. یعنی نمایشنامهی «چوب به دستهای وَرَزیل»، نگاشته شده در دههی چهل شمسی، بقلم غلامحسین ساعدی. اثری که به وضوح تحت تأثیر گفتمان پسااستعماریِ سربرافراشته پس از جنگجهانی دوم میباشد. مقطعی که گفتمان چپ بر فضای روشنفکری غالب آمد. این گفتمان نشان خود را در آثار ادبی/هنری تولید شده، ثبت کرد. نشانی که در سطوح مختلف آثار نمایان میگردد. از این بین، سطح «بدن» مدنظر پژوهش حاضر خواهد بود. روش پژوهش، بهجهتِ اجرا و پیشبرد، توصیفی-تحلیلی است. این امر با بهره از منابع کتابخانهای ممکن گشته است. همچنین، در راستای واکاویِ وجوه گونهگون «بدن» در این نمایشنامه، دستهبندیهایی انجام پذیرفته است. ابتدا به «جنسیت؛ ظاهر؛ پوشش بدن» نظر انداخته میشود. در وهله بعد به «اداها و حرکات بدن»، و پس از آن نیز به «سکون بدن و ایجاد توهم و تصور حرکت» و دلالتهای آن پرداخته خواهد شد. در نهایت بر مبحثی تأمل خواهیم داشت که مختص به این اثر است. یعنی بهرهگیریِ متفاوتِ ساعدی از قابلیت بدن، که در «دگردیسیِ بدن» شکل یافته است. نتایج حاصله در تحلیل، حکایت از آن دارد که ساعدی با بهره از قابلیتهای بدن، هویتسازی (و یا حتی بیهویت ساختن) را به انجام رسانده. برای مثال با تحول فرم بدنِ شکارچیها، به سمتوسوی بدنی حیوانی، آنها به عنوان «دیگران-غیر خودیها» طرد مینماید. به عبارتی، تأکید بر خودیها- یعنی وَرَزیلیها-، که به غیریتسازی تازهواردها -موسیو و شکارچیها- ختم میشود، از طریق مفهوم بدن است که صورت میپذیرد.
The concept of "body" goes beyond a set of organs and functions that are regulated by the laws of anatomy and physiology. The body, above all, has a symbolic structure that provides a medium for the projection of cultural forms in their broadest forms. In this study, examples of this assumption will be followed in the study of plays produced in the Iranian dramatic literature of the Sixties and Seventies. An era that was accompanied by fundamental changes. In the mid-1970s, two-thirds of the country's population was young people under the age of 30. The country's education system also grew slightly to threefold. Influenced by the "post-colonial" discourse that flourished after World War II, this broad class at one point turned to the leftism; And turned to jihad in opposition to the regime of the time. The objection manifested in the literary / artistic productions - which are considered works in praise of the mass uprising -. This resistance is manifested in different levels of works; Among these, the "body" will be considered in the present study. Among the works of Art/Literary, an outstanding play by Gholam-Hossein Saedi, “Chub be Dast-haye Varsail” will be analyzed. In order to analyze the various aspects of the "body" in this play, first of all "gender; Appearance" is considered. In the next part, "body movements", and after that, "body stillness and creating illusion and imagination of movement" and its implications will be discussed. Finally, we will consider a topic that is specific to this play. the unique aspect of ‘body’, which has shown itself in the "Metamorphosis of the body”. Results indicate that the process of emphasis on the certain dimensions of body, helped the writer to alienate some characters. This process is possible by usage of the body's capabilities, for example by transforming shape of the body towards the animal figure.
Machine summary:
این پژوهش به دنبـال یـافتن پاسـخی بـرای ایـن پرسـش هـا خواهـد بـود کـه «ترسیم بدن در نمایشنامه ی چوب به دست هـای ورزیـل از چـه مختصـات و ویژگـیهـایی برخوردار میباشند؟» و اینکه «چه ارتباط متقابلی مابین سـطوحِ بـدن در ایـن نمـایش نامـه و گفتمان روشنفکری چپ ، در دهه های چهل و پنجاه برقرار میباشد؟» چراکه پس از بررسـی اولیه ، مابین این گفتمان و این سطح از نمایشنامه وجوه مشـترکی دیـده شـد، کـه ضـرورت انجام پژوهش را شکل داد.
پس از بررسی اولیـه ی اثـر، تعدادی مؤلفه در جهت تحلیل گـزینش شـده و تـلاش بـراین اسـت تـا از ایـن خـلال بـه شناسایی نمایش بدن نزدیک شویم : نخست به جنسیت پرسوناژها و دلالت های حمـل شـده بر آن در روند نمایشنامه نیز اشاره خواهد شد.
در مسیر کندوکاو نمایشنامه دسته ای نیز لحاظ شده ، کـه در آن بـه مسـائلی حـول محـور بـدن تمرکز میگردد که مختص این اثر مشخص بوده است .
همانطور که در صحنه اول ، نشستن اشخاص در سایه بان مسجد، تأکیـد بـر مقصـد ایـن حرکات را نمایان میسازد(همان : ١٤-١٦)؛ در صحنه دوم نیز تحرکاتی مشهود و چشـم گیـر، حول این مکان انجام میپذیرد: «مشدغلام بلند میشود، فانوسش را برمیدارد، بـه طـرف در مسجد میرود، در را باز میکند و وارد میشـود(همان : ٢٥)؛ همچنـین اشـارت بـر درآوردن کفش پیش از ورود بـه مسـجد (همـان : ٢٦)، همزمـان بـا قـرار دادن آن بـه عنـوان مقصـد تحرکات ، نشانی از منزه بودگی این مقصد برای اشخاص نمایشنامه بر خود دارد.