Abstract:
یکی از مسائل مهم در حوزه چیستی فلسفه اسلامی، نسبتی است که این فلسفه با فلسفه یونانی دارد. محور اصلی مباحث کتابی که این نوشتار درصدد معرفی و نقد آن است، بررسی مسئله مذکور است. در این راستا با توجه به بدیع بودن موضوع و مدعاهای کتاب و دشوار بودن سبک نویسنده، سعی شده است ابتدا خط سیر و محتوا و مدعای اصلی نویسنده روشن شود و در نهایت در قسمت نقد، ابتدا به صورت اجمالی به نقاط قوّت و ویژگی های مثبت کتاب و نقد شکلی کتاب پرداخته شده سپس به صورت تفصیلی وارد نقد تحلیلی کتاب شده ایم. شاید بتوان گفت مهمترین نقص کتاب علاوه بر تمرکز بر اندیشه قرآنی به جای فلسفه اسلامی، ناکافی بودن ادله نویسنده و عدم توجه کافی به ادله رقیب است که سعی شده در قسمت نقد محتوایی مصادیق متعدد این نقص به تفصیل نشان داده شود. با وجود نقدهای وارده بر کتاب، موضوع کتاب و روش شناسی محققانه و استنباط ها و خوانش های متفاوت آن از متون فلسفه اسلامی به لحاظ کیفی آن قدر جذاب و قابل قبول است که پیشنهاد می شود مراکز آموزش عالی این کتاب را به عنوان متن کمک آموزشی در مقطع دکتری فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی لحاظ کنند.
One of the important issues in the field of Islamic philosophy is the relation between this philosophy and Greek philosophy. The main focus of the book's discussions is to study this issue. This article is intended to introduce and critique this book. In this regard, we first tried to clarify the content of the book and the main claim of the author. Finally, in the critique, we first briefly reviewed the strengths and attributes of the book and the critique of the book's form, then we entered in more detail about the book's analytical critique. The most important critique of the book is the inadequacy of the evidence and the lack of attention to the rival's arguments. According to the subject matter of the book and its scholarly methodology, it is suggested that higher education institutions consider this book as a text of educational assistance in the PhD degree in Islamic philosophy and comparative philosophy.
Machine summary:
سپس بحث را با تحليل مفهوم «کون » به عنوان يک مفهوم قرآني و تفاوت آن با مفهوم پيـدايش و وجـود در انديشـه يونـاني ادامـه مـي دهـد و در انتهـاي فصـل بـا انتخـاب يـک عنـوان جـذاب «درباره امکان وجود فلسفه اي بر شالوده قرآني » سعي مي کند به اين پرسش پاسخ دهد که آيا اين امکان وجـود دارد کـه بـر اسـاس درکـي کـه قرآنـي از کـون و واقعيـت دارد، از سه موضوع اصلي فلسفه اولي ( يعني پرسش از موجود به ما هوموجود، پرسـش از لواحـق وجود، پرسش از علل نخستين موجود به ما هوموجود) پرسش نمود يا اينکه با توجه فقدان مفهوم وجود- با ويژگي هايي که برخواسته از انديشه يوناني است - در انديشه قرآني بايـد از اساس طرح چنين پرسش هاي را اشتباه دانست ؟ فصل چهارم : نويسنده در ايـن فصـل بـا عنـوان «شـناخت واقعيـت بـر اسـاس قـرآن » به طور مفصل به بحث در باب تلقي قرآن از ماهيت «علم » و کيفيت حصول آن پرداختـه و سعي مي کند که نقاط اختلاف فلسفه اسلامي و انديشه قرآني با انديشـه يونـاني در مسـاله علم را نشان دهد.
ايـن اخـتلاف هـا ضامن استقلال نسبي فلسفه اسلامي و وحدت آن مي باشند نويسنده سعي دارد که نشان دهد اين استقلال برخاسته از مهمترين مرجع فکر اسـلامي (يعني قرآن ) است و در صفحه ٧٠ کتاب تاکيد مي کند که بهترين منبع و معيار بـراي فهـم تفاوت هاي انديشه شرقي و سامي با انديشه يوناني ،قرآن است امـا متـذکر مـي شـود کـه منظورش توجه به قرآن به مثابه منبع شرع و انديشه ديني نيسـت بلکـه در ايـن کتـاب نـه محتواي ديني قرآن بلکه تنها شيوه نگرش قرآن به جهان مرکز توجه قرار مي گيرد.