Abstract:
هدف و زمینه: دو موضوع بسیار مهمی که همیشه با چالشهای فراوانی در بین صاحبنظران و محققان حوزۀ پژوهشهای عرفانی روبرو بوده است، رابطه عقل و عشق از دیدگاه عرفاست. با توجه به تعاریف و نظریات مختلفی که دربارۀ این دو نیروی خدادادی است، کدامیک از این دو، انسان را به سعادت و لقای الهی میرسانند. آیا در این مسیر نسبت به یکدیگر برتری دارند؟ اینکه عارف شاعری همچون مولوی پای استدلالیون را چوبین میداند و یا عطار نیشابوری عقل را برای طی طریق در مسیر خداوند، طفلی بشیر میشمارد و غالبا عرفا عقل را ذم میکنند، و از طرف دیگر همین عرفا از گوهری به نام عشق سخنپردازی میکنند و آن را مرکبی توانا برای رسیدن به خداوند میدانند، موضوعاتی است که ضرورت بحث در باب آن را ضروری میسازد.
روش مطالعه: این پژوهش با روش گزدآوری اطلاعات کتابخانه ای و به طریق توصیفی-تحلیلی-تطبیقی نگاشته شده است. در بخش پردازش تحلیلی موضوع، ابتدا به نظر عرفا دربارۀ عقل پرداخته شده و در بخش بعدی نظر ایشان را دربارۀ عشق تحلیل و بررسی شده است.
یافته ها: در متون منثور عرفانی نیز در این باره بحث مفصل شده است. کشف المحجوب با دقت هرچه تمامتر به نظریات اختلافی عرفا در این رابطه پرداخته است و رسالۀ قشیریه فصلی از کتابش را به این موضوع اختصاص داده است. البته کسانی همچون نجم الدین رازی، بهاء ولد و سهروردی هرکدام رساله ای جداگانه در این باب نگاشته اند.
نتیجه گیری: عقیدۀ نویسندگان بر این است که عقل دارای مراتب مختلفی است که عرفا تنها آن جنبه از عقل جزئینگر و معاشاندیش را که عافیتطلب است، در تقابل با عشق میدانند و جنبۀ روحانی عقل که میتواند با عقل فعال در ارتباط باشد و زمینۀ پیشرفت سالک را فراهم آورد، هیچگونه تعارضی با عشق ندارد، بلکه با مرکب عشق هماهنگ و همسو است.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Two very important issues that have always faced many challenges among experts and researchers in the field of mystical research, is the relationship between reason and love from the perspective of mystics. According to the different definitions and theories about these two God-given forces, which of the two leads man to divine bliss and encounter? Are they superior to each other in this direction? That a mystic poet like Rumi considers the feet of reasoners as wood, or that Attar Neyshabouri considers reason to be a child of the path in the path of God, and often mystics blame the intellect, and on the other hand, the same mystics speak of a gem called love and call it They know that they are capable of reaching God, these are the issues that make it necessary to discuss them.
METHODOLOGY: This research has been written by library information retrieval method and descriptive-analytical-comparative. In the analytical processing section of the subject, first the mystics' views on reason are discussed and in the next section their views on love are analyzed and examined.
FINDINGS: This has been discussed in detail in mystical prose texts. Kashfat al-Mahjoub has dealt with the mystics' differing theories in this regard as carefully as possible, and Qushayriyah's treatise has devoted a chapter of his book to this subject. Of course, people like Najmuddin Razi, Bah به 'u'll ول h, and Suhrawardi have each written separate treatises on the subject.
CONCLUSION: The authors believe that the intellect has different levels that mystics consider only that part of the partial and subsistence intellect which is sanity, as opposed to love and the spiritual aspect of the intellect that can be related to the active intellect and the background of progress. Provided by the seeker, it has no conflict with love, but is in harmony with the compound of love.
Machine summary:
شيخ شهاب الدين سهروردي ، از عرفاي قرن ششم ، ريشۀ اين کلمه را برگرفته از گياه عشقه ميداند که ابتدا ريشۀ خودش را در زمين محکم ميکند، سپس با پيچيدن در اطراف درختي که همنشينش شده است ، او را آنچنان تحت فشار ميگذارد تا در نهايت هيچ حياتي در رگهاي درخت باقي نميماند و خشک ميشود.
آيا در اين مسير نسبت به يکديگر برتري دارند؟ اينکه عارفِ شاعري همچون مولوي پاي استدلاليون را چوبين ميداند و يا عطار نيشابوري عقل را براي طي طريق در مسير خداوند، طفلي بشير ميشمارد و غالبا عرفا عقل را ذم ميکنند، و از طرف ديگر همين عرفا از گوهري به نام عشق سخن پردازي ميکنند و آن را مرکبي توانا براي رسيدن به خداوند ميدانند، موضوعاتي است که ضرورت بحث در باب آن را ضروري ميسازد.
آيا در اين مسير نسبت به يکديگر برتري دارند؟ اينکه عارفِ شاعري همچون مولوي پاي استدلاليون را چوبين ميداند و يا عطار نيشابوري عقل را براي طي طريق در مسير خداوند، طفلي بشير ميشمارد و غالبا عرفا عقل را ذم ميکنند، و از طرف ديگر همين عرفا از گوهري به نام عشق سخن پردازي ميکنند و آن را مرکبي توانا براي رسيدن به خداوند ميدانند، موضوعاتي است که ضرورت بحث در باب آن را ضروري ميسازد.
Kanouz al-Hekmat, edited by Ali Fazel, Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
Qoshiri treatise, translated by Abu Ali Hassan ibn Ahmad Osmani, edited by Badi' al-Zaman Forouzanfar, Tehran: Zavar.
Avarf al-Ma'aref, translated by Abu Mansour Isfahani, second edition, Tehran: scientific and cultural.