Abstract:
هدف مقاله حاضر، بررسی نقش دولت در برابر فرهنگ در جامعه اسلامی از دیدگاه امام خمینی است. امام بهعنوان شخصیتی که شأنیت فلسفی، فقهی، سیاسی و عرفانی دارد منظومهی اندیشگانی بههمپیوسته و گستردهای دارند که بررسی آن را سهل ممتنع میکند: سهل از این جهت که اجزاء اندیشهی ایشان بههمپیوسته و نسبت به هم، تبیینگر و همافزا بوده و هر بخش، موید بخش دیگر است؛ ممتنع از این جهت که دریافت دیدگاه ایشان نیازمند مجال موسع و تاملاتی گسترده از این مقال میباشد.برای رسیدن به هدف یادشده، دیدگاههای امام در دو کتاب «ولایت فقیه» و «صحیفه» که هر دو شأنیت بیان و تبیین موضوعات سیاسی و مدیریت جامعه را دارند و اولی عمدتا ناظر بر اندیشهی حکومتی و دومی برخوردار از اندیشههای فرهنگی ایشان است با روش تحلیل دادهبنیاد مورد مطالعه و کاوش قرار گرفته و در مجموع 6 اصل برای دولت اسلامی و 306 کد برای فرهنگ در جامعه ی اسلامی استخراج شد. کدها در 19 مقوله و 5 مفهوم دستهبندی شدند که معرف نقش دولت در برابر فرهنگ در جامعه ی اسلامی با عنوان «هدایت جامعهمحور تعالیگرا» بودند.
The purpose of this article is to examine the role of government against culture in Islamic society from the viewpoint of Imam Khomeini. As a person with philosophical, jurisprudential, political, and mystical dignity, the Imam has a broad and interconnected system of thought that makes it easy to study: the components of his thought are intertwined, interdependent, interdependent, and interdependent. Confirms the other part; it is unlikely that their view will require extensive reflection and reflection on this article.In order to achieve this goal, the Imam's views in the two books of "Velayat-e Faqih" and "Sahifa" have both the ability to express and explain political issues and community management, and the former mainly focuses on governmental thought and the latter on his methodological thinking. The data analysis was studied and extracted 6 principles for Islamic State and 306 codes for culture in Islamic society. The codes were categorized into 19 categories and 5 concepts that illustrated the role of the state against culture in Islamic society under the guise of "transcendent community-oriented leadership.
Machine summary:
انقلاب اسلامي ايران و نظام سياسي برخاسته از آن، با تشکيل و تکميل ستاد و سپس شوراي عالي انقلاب فرهنگي در سال ۱۳۵۹ و سالهاي پس از آن (مجموعه مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ۱۳۸۰)، از همان آغاز پيروزي ، رويکرد و جهت گيري کلان و سياست إعمالي خود در قبال فرهنگ را، مبني بر ورود بيشينه به اين حوزه ، آشکار کرد و شايد بر همين پايه بوده و هست که برخي آن را دولت حداکثري در عرصه فرهنگ (وحيد، ۱۳۸۶، ص۳۰۰) ناميده اند؛ اما اين نامگذاري ها نمي تواند ماهيت و هويت و مراد و غايتي را که نظام جمهوري اسلامي از چنين مواجهه اي با فرهنگ در نظر دارد، تبيين کند؛ چراکه عملا و برخلاف اين حجم از ورود به زيرنظامهاي فرهنگي ، اصول و سياست هاي فرهنگي نظام سياسي کشور، در حد چند گزاره کلان و کلي که در دهه هفتاد مطرح شد، باقي مانده و حوزه هاي گوناگوني از فرهنگ ، مانند مصنوعات وٌ نمادها، فضاهاي آموزشي ، روستاها و مانند اينها، بهره و جايگاهي کامل ، کافي يا اوليه در نظام سياست گذاري فرهنگي پيدا نکرده اند.
ادبيات دانشگاهي و رايج امروز جامعه تلاش دارد اين نقش را با عنوانها و برچسب هاي نظري و اصطلاحاتي چون سياست گذاري ،١ مهندسي ،۲ مديريت ۳ يا حکمراني ٤ تبيين کند که جملگي ريشه در عرف سياسي دارند و شايد به همين جهت باشد که طرح هر يک از آنها، نزاع و منازعات گسترده اي را نيز باعث شده است .