Abstract:
اگرچه صفویه ساختار اداری حکومتهای پیشین را اخذ کردند؛ لیکن با توجّه به دگرگونیها و تحوّلات کوچک و بزرگی که خود در پی آن بودند، در این ساختار نیز دگرگونیها و تحوّلاتی پدید آوردند؛ ازجملۀ این تغییرات، ایجاد منصبی نوین در امور نظامی ایالت خراسان و سرزمینهای پیرامون آن به نام منصب «سرداری خراسان» بود. این منصب در دورۀ شاهصفی به دیگر مناصب نظامی افزوده شد و تا پایان حکومت صفوی، بخش بزرگی از امور نظامیِ جغرافیایِ وسیعی از طریق آن سامان یافت. این جغرافیا شامل نواحی مختلف خراسان (هرات، مرو و مشهد) و همچنین کموبیش سرزمینهای پیرامون آن مانند استرآباد، قندهار و سیستان بود. در جستار حاضر نگارندگان کوشیدهاند به این پرسش پاسخ دهند که زمینههای ایجاد منصب سرداری خراسان و همچنین عملکرد و دگرگونیها و تحوّلات آن چه بوده است؟ جستار به روش توصیفیـتحلیلی و از طریق گردآوری دادههای موجود در منابع صورت گرفته است. یافتهها بیانگر آن است که سرداری خراسان، نتیجۀ احساس ضرورت به نشان دادنِ واکنشی یکپارچه و هماهنگ در آغاز در برابر یورشها و حملات ازبکان و سپس اقوام دیگری چون گورکانیان، بلوچها و افغانها و همچنین در راستای سیاست نفوذِ هرچه بیشترِ حکومت مرکزی در امور ایالات بوده است. این امر با گماشتن یکی از بزرگانی که عموماً وابسته به دربار بودهاند به سرداری و اعزام به خراسان صورت پذیرفته است و بسته به عواملی مانند میزان قدرت و اقتدار شاهان و اهتمام به امور خراسان در دورههایی مانند دوره شاهسلیمان و مقطعی از پادشاهی شاهسلطانحسین بهشدّت تضعیف شده است. همچنین این منصب در تاریخچۀ خود دچار دگرگونیهایی ازجمله جمع بین سرداری و ایالت شده و تا واپسین سالهای حکومت صفوی (سقوط اصفهان) و حتّی پس از آن ادامه یافته است.
Although the Safavids took over the administrative structure of the previous governments, due to the small and big changes that took place, they also made changes in this structure. Among these changes was the creation of a new position in the military affairs of Khorasan province and the surrounding lands called the post of Khorasan commander. This position was added to other military positions during the Shah Safi period, and by the end of the Safavid rule, a large part of the large-scale military affairs were organized through it. This geography included different areas of Khorasan (Herat, Merv and Mashhad) as well as more or less the surrounding lands such as Astarabad, Kandahar and Sistan. In the present article, the author has tried to answer the question: what were the backgrounds of the establishment of the post of Khorasan commander, as well as its performance, changes and developments? This research was done using a descriptive-analytical method. The data was collected examining the available historical sources. The findings indicate that the Khorasan commander is the result of a sense of the need to show a unified and coordinated response initially to the invasions and attacks of the Uzbeks and then other ethnic groups such as the Gurkhanids, Baluchis and Afghans. It has also been in line with the policy of increasing central government influence in the state affairs. This was done by appointing one of the elders, who was generally affiliated with the court, to head the army and send him to Khorasan, depending on factors such as the power and authority of the kings and his concern for the affairs of Khorasan. In periods such as Shah Suleiman and a part of the reign of Shah Sultan Hussein, this position has been severely weakened. Also, it has undergone changes in its history, including the combination between the commander and the state, and has continued until the last years of the Safavid rule (the fall of Isfahan) and even after that.
Machine summary:
پيدايش منصب سرداري خراسان و عّلت آن در زمان شاه صفي صرف نظر از فوايد تقسيم سرزمين ها به بيگلربيگينشين هاي متعدّد، دقّت در جنگ هاي رويداده با ازبکان ، نشان ميدهد که اين نوع حکومت ، اين نقيصه را نيز در خود داشته ، که ايجاد هماهنگي و همراهي ميان حاکمان متعدّد، به ويژه زماني که حملات به شکلُ يرتاوُلي بوده و گستره وسيعي در قلمرو چند بيگلربيگينشين را شامل ميشده ، به دشواري صورت ميگرفته است (افوشته اينطنزي، ١٣٧٣: ٤٨-٥٠؛ حسينيقمي، ١٣٨٣: ج ١، ٥٦٢-٥٦٣).
به هر صورت ، اين واقعه و مشکلات آن که به دوره شاه عبّاس دوم نيز رسيد، تأثير ديگري نيز بر منصب سرداري گذاشت ؛ در زمان دومين سردار (خلف بيگ ) شاه براي دفع ازبکان به سپهسالار فرمان داد که به خراسان برود؛ ليکن بروز مشکلاتي در گرجستان ، باعث تغيير مسير سپهسالار شد و سردار نيز به اطلاع شاه رساند که به آمدن سپهسالار نيازي نيست (وحيدقزويني، ١٣٨٣: ٢٤٥؛ سوانح نگارتفرشي، ١٣٨٨: ١٩٩) امّا اهميّت مسئله قندهار، بار ديگر حضور سپهسالار ايران را ايجاب کرد؛ هرچند سرداري همچنان باقي بود؛ بدين ترتيب با انعقاد صلح با عثماني در ١٠٤٩ه .