Abstract:
با وجود اجماع دانشمندان علوم اجتماعی بر دینداری افزونتر زنان نسبت به مردان در کلیهی ادیان و مذاهب، تبیین چرایی این الگوی باثبات تجربی یک معمای علمی محسوب شده است. برای حل این معما، جامعهشناسان نیز تلاشهای نظری گوناگونی انجام دادهاند که جدیدترین آن در اواخر قرن بیستم بهعنوان «نظریهی ترجیح ریسک» ارائه گردید. مدعای اصلی این نظریه آن بود که بخش مهمی از تفاوتهای جنسیتی در دینداری را میتوان به سطوح مختلف ترجیح ریسک یا ریسکپذیری/ریسکگریزی میان زنان و مردان اسناد داد. مطالعهی حاضر در تداوم همین حوزهی مطالعاتی جدید در جامعهشناسی دین در خصوص ارتباط ریسکپذیری/ریسکگریزی و دینداری در پرتوی یک مدل نظری ترکیبی شکل گرفت. از این رو، در سطح نظری تلاش شد تا با ترکیب نظریهی جرمشناسانهی «قدرت-کنترل» و نظریهی جامعهشناسانهی «ترجیح ریسک» مدلی برای تبیین جامعهشناسانهی تفاوتهای جنسیتی در دینداری تدوین گردد. سپس، در سطح تجربی تلاش گردید تا با مقابلهی این مدل نظری با دادههای حاصل از جمعیت ملّی مسلمانان ایرانی میزان انطباق و تناظر پیشبینیهای این مدل نظری با دادهها و شواهد تجربی مورد ارزیابی و داوری سیستماتیک قرار گیرد. در مجموع، نتایج حاصل از این پژوهش حکایت بر حمایت تجربی مدل نظری مزبور در میان مسلمانان ایرانی داشت به نحوی که دو سازهی «ساختار خانوادگی» و «ریسکگریزی» توانستند شکاف جنسیتی در تمامی ابعاد دینداری مسلمانان ایرانی را به طرز قابل ملاحظهای کاهش دهند.
Despite the consensus of social scientists on the greater religiosity of women than men in all religions and sects, explaining why this empirically stable pattern is considered a scientific puzzle. To solve this puzzle, sociologists have also made various theoretical efforts, the most recent of which was introduced in the late twentieth century as the "theory of risk preference". The present study was conducted in continuation of this new field of study in the sociology of religion on the relationship between risk preference and religiosity in the light of a synthetic theoretical model. Therefore, at the theoretical level, an attempt was made to combine the theory of power-control and the theory of risk preference to develop a model for the sociological explanation of gender differences in religiosity. Then, at the experimental level, testing this theoretical model with the data obtained from the national population of Iranian Muslims. Overall, the results of this study indicated the empirical support of this theoretical model among Iranian Muslims so that the two constructs of "family structure" and "risk aversion" were able to significantly reduce the gender gap in all aspects of Iranian Muslims' religiosity