Abstract:
اﺳﻠﻮب رواﯾﺖ ﺑﻪ ﺷﯿﻮه ﺑﯿﺎن، ﺗﺪﺑﺮ و ﺗﻤﻬﯿﺪی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه در ﺑﯿﺎن ﯾﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ داﺳﺘﺎن از آن ﺑﻬﺮه ﻣﯽﺟﻮﯾﺪ. ﻫﺮ داﺳﺘﺎن ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺗﻔﺎوت ﻧﮕﺮﺷﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺷﯿﻮه ﺧﺎﺻﯽ را ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه و آن را دﻧﺒﺎل ﺧﻮاﻫﺪ ﮐﺮد. در ﺑﺮرﺳﯽ داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻗﺮآﻧﯽ، اﺳﻠﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺳﺨﻦ و اﺧﺘﯿﺎر اﻟﻔﺎظ اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ اﺳﻠﻮب ﻣﻨﺤﺼﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺷﻌﺮی و ﻧﻪ ﺻﻮرت ﻧﺜﺮی دارد. داﺳﺘﺎن ﻗﺮآن در اﺳﻠﻮب رواﯾﯽ ﺧﻮد ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی ﻫﻮﺷﯿﺎراﻧﻪ از ﻋﻨﺎﺻﺮ داﺳﺘﺎن داﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﻃﻮری ﮐﻪ در ﻋﯿﻦ دوری از ﻏﻠﻄﯿﺪن در اوﻫﺎم و ﺧﯿﺎﻻت داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﺑﺸﺮی، ﺣﺎوی ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﻄﺮی و ﻃﺮح داﺳﺘﺎن و ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻣﻬﻤﯽ ﭼﻮن ﮔﻔﺘﮕﻮ، ﺷﺨﺼﯿﺖﭘﺮدازی و...، ﻣﺎﻧﺎﯾﯽ ﻋﺼﺮی ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﻗﺮآن، ﺧﻠﻖ اﺳﻠﻮبﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪ داﺳﺘﺎنﭘﺮدازی، ﻓﺎﺻﻠﻪﮔﺬاری و ﭘﺮورش ﻧﻮﻋﯽ ﺗﺨﯿﻞ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺗﮑﺮار ﻣﺤﺘﻮای داﺳﺘﺎن در زواﯾﺎیدﯾﺪ ﻣﺨﺘﻠﻒ از اﺻﻠﯽﺗﺮﯾﻦ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی رواﯾﯽ ﻗﺮآن ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺴﯿﺎری از داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻗﺮآﻧﯽ، ﺷﺮوﻋﺶ از ﻧﻘﻞ و در زﻣﺎﻧﯽ زﻧﺪه و ﺣﺎﺿﺮ و ﺳﭙﺲ ﺑﺎزﮔﺸﺖ داﺳﺘﺎن ﺑﻪ اﻧﻮاﻋﯽ از داﺳﺘﺎن ﮐﺎﻣﻞ در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﻣﺘﺪاﺧﻞ از ﻧﻈﺮ ﻣﻮﺿﻮع و دروﻧﻤﺎﯾﻪ ﺑﺎ ﻃﺮﺣﯽ زﯾﺒﺎ، در زﻣﺎﻧﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪه و ﻣﺠﺪدا ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺑﻪ زﻣﺎن ﻧﻘﻞ اوﻟﯿﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻫﻤﮥ ﻋﻨﺎﺻﺮ داﺳﺘﺎنﭘﺮدازی از ﺑﺪاﯾﻊ ﻗﺮآن ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﺷﮕﺮدﻫﺎی ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ در ﻏﺎﻟﺐ داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻗﺮآﻧﯽ، ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ارﻣﻐﺎن ﺳﺎﺧﺘﺎرﮔﺮاﯾﯽ در ﺣﻮزه ﻧﻈﺮﯾﻪ ادﺑﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ آﯾﺪ. در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﺎ ﺑﺮرﺳﯽ ﺳﻪ ﻣﻮﻟﻔﻪ اﯾﺠﺎز و ﺗﻔﺼﯿﻞ، ﻓﻮاﺻﻞ و ﺗﮑﺮار اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻗﺮآﻧﯽ در ﮐﻨﺎر ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎی ﺗﺮﺑﯿﺘﯽاش، ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎی ﻫﻨﺮی آن ﻧﯿﺰ ﺑﻪ وﺟﻪ اﺣﺴﻦ ﺑﺎزﮔﻮ ﺷﺪه اﺳﺖ.
Machine summary:
دانشمندان عربی در تعریف آن گفتهاند: اسلوب شیوه ای ویژه در تکلم است که متکلم در تالیف سخن وانتخاب الفاظ آن را برمی گزیند، یا اسلوب روشی ویژه در گفتار است که گوینده آن را در ادای معانی و مقاصدی که از کلامش در نظر دارد برمی گزیند، یا اسلوب سبک و ویژگی در کلام است که گوینده به آن متفرد است، یعنی ویژگی گفتار اوست، (زرقانی، 1385، 911) اسلوب روشی است مولف در انتخاب مفردات و ترکیبات برای کلام خود برمیگزیند مانند خیاط یا داروسازی که مواد اولیه گرچه میان خیاطان یا میان داروسازان برابر است اما نتایج حاصله از آن متفاوت است و این تفاوت ناشی از نوع ترکیب و قواعد فنی است که داروساز استفاده میکند.
از این روی جملات بالاترین و والاترین معانی را به همراه دارند که در ذیل به نمونههایی از این داستان اشاره خواهد شد؛ - در این داستان بیشتر فعل «قالَت» برای زن عزیز مصر به کار رفته زیرا در صحنهای است که تنها یک زن حضور دارد و آوردن اسم آن زن در هر سخن گفتن، بیهوده خواهد بود: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيم، (یوسف، آیه 31)؛ زمانی که همسر عزیز مصر، از کید زنان اطلاع یافت، کسی را نزدشان فرستاد و میهمانیای مهیا نمود و به هر کدام میوه و چاقویی داد و به حضرت یوسف (علیه السلام) گفت که وارد شو».