Abstract:
یکی از موضوع های اصلی در تمام تذکرهها و مناقبنامههای صوفیه، کرامات است. کرامات، پدیدهه ایی ذاتاً ناشناخته یا کمتر شناخته شدهاند که از علل خفیة غیبی و فراطبیعی برخوردارند که بشر هر اندازه در علوم و فنون پیشرفت کند، نمیتواند به کشف تامّة آن علل نایل گردد. هرچند این پدیدههای ناشناخته تنها در تصوّف مطرح نیستنده امّا از مهمترین دستاویزهای قشریگرایان برای انکار صوفیان بوده اند. غفلت از بازشناسی مبانی عرفانی کرامات، بسیاری را به سمت انکار این واقعیّات سوق داده است. این حقیقت گرچه باعث ناشناخته ماندن و غیرقابل تعریف بودنِ کرامات است، امّا میتوان با تکیه بر مبانی نظری عارفان، با واقعیّت عرفانی کرامات آشنا شد. عرفا عامّة مخاطبان خود را به پذیرش متعبّدانة کرامات فرامیخواندهاند امّا مبانی خود را نیز در اثبات کرامات بیان داشتهاند. موطن و خاستگاه اصلی کرامات در منظومة فکری عرفا، بحث گستردهای است ولی میتوان به طور خلاصه، دو جایگاه اصلی برای آن ترسیم نمود: در عوالم و در اسماء. در این پژوهش به طور مشخص تلاش شده است این دو خاستگاه هستیشنانة کرامات، معرفی، بررسی و تحلیل شود.
Most themes in Sufi anecdotes regard the Kramat of Olia. This means a huge amount of mystical biographies and some Sufi books that can all be categorized under Kramat's Tales. These tales have always been the subject of rejection or acceptance by various groups of their audience. Some of the people who believe in Keramat not only accept the stories but also try to forge Keramat instances in the same format as for Sufi elders. On the other hand, some deny Kramat. Some contemporary scholars have argued about it. They have either openly opposed to it or somehow denied the realism of such anecdotes or imposed limitations on them. In this article, after a review of the motivations for keramat forgeries, it becomes clear that, despite their dignity, it is possible to recognize the Kramat of Olia as mystical realities.
Machine summary:
همواره در تقریر عوالم از لاهوت به ناسوت ، این پرسش وجود داشته است که چگونه از مجردات محض ، ناگهان موجودات مادی این جهان پدید آمده اند؟ چگونه میتوان بین دو عالم لاهوت و ناسوت که سنخیتی با هم ندارند، رابطه برقرار کرد و از یکی به دیگری منتقل شد؟ حکمای اشراقی، پیروان مکتب ابن عربی و آنگاه ملاصدرا راه حل این مشکل را در نظریۀ عالم مثال جسته اند.
اگر بتوان برای شخصیت هایی که بیشترین توجه را به مقوله عالم مثال و خیال داشته اند ترتیبی قائل شد، نفر نخست بیگمان ، شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است و فلسفۀ عرفانی او، آنگاه ابن عربی و عرفان فلسفی او و بعد ملاصدرا و حکمت متعالیه .
در این صورت ، تبیین وقوع معجزات و کرامات ، شکل دیگری به خود میگیرد: نفس مستعد و پاک به واسطۀ دستیابی به صور خیال در عالم مثال «انوار عالم اعلی و عالیترین مشاهدات را درک میکند» و رفته رفته به مقامی میرسد که هر صورت خیالی را که اراده کند، میتواند در همین جهان بیافریند: «و برای اخوان تجرید، مقام خاصی است که قادرند بر ایجاد مثل به هر صورتی که اراده نمایند و آن را مقام کن مینامند» (همان : ٢٤٢).
تفاوت دیدگاه شیخ اکبر با مشاء و دیگران در این نکته نهفته است که ، به نظر او، عالم خیال مقید حافظۀ تصویری صور مثالی نیست که از طریق حس به آن دست مییابد و در خود ذخیره میکند، بلکه آیینه ای در عقل انسانی است که صور عالم مثال مطلق در آن منعکس میشود.