Abstract:
این پژوهش به بررسی و تحلیل بحران مشارکت در سقوط رژیم پهلوی دوم از منظر تئوری بحران میپردازد. لوسین پای با طرح این تئوری بر این نظر است که برای تحقق توسعه مطلوب، یک نظام سیاسی باید از سلسله بحرانهایی به صورت موفقیتآمیز عبور کند. پرسش اصلی پژوهش این است که بحران مشارکت در سقوط رژیم پهلوی چه نقشی داشته است؟ یافتههای تحقیق حاکی از آن است که با کنار رفتن حاکمیت دیکتاتوری در سال 1320، جامعه ایران وارد مرحله جدیدی شده و فراهم شدن فضای باز سیاسی و فعالیت احزاب و تشکلهای سیاسی، انگیزه مردم را نسبت به مشارکت سیاسی دو چندان کرد. اما با وقوع کودتای 28 مرداد 1332، دوره جدیدی از حاکمیت استبداد در ایران آغاز شد. استبداد سیاسی، عدم رشد و ناکارآمدی احزاب، فقدان انتخابات آزاد، سرکوب آزادیها و حقوق سیاسی مردم، ضعف شدید تشکلهای مردمی و عدم آزادی مطبوعات و مواردی از این قبیل سبب گردید که حکومت پهلوی با بحران مشارکت سیاسی مواجه شود. تداوم بحران مشارکت در حکومت پهلوی و بیتوجهی ارکان حکومت به حل بحران مذکور، باعث شد تا زمینههای سقوط رژیم پهلوی فراهم گردد. روش پژوهش به صورت توصیفی ـ تحلیلی و از نوع پژوهش علّی میباشد. جمعآوری دادهها در این پژوهش به صورت کتابخانهای و اسنادی صورت گرفته است.
The present study examines and analyzes the impact of the participation crisis on the fall of the second Pahlavi regime from the perspective of crisis theory. The main question of the present study is what role did the participation crisis play in the fall of the Pahlavi regime? The research findings indicate that with the end of dictatorial rule in 1320, Iranian society entered a new phase and the provision of open political space and the activities of political parties and organizations doubled the motivation of the people for political participation. But with the coup d'etat of August 28, 1943, a new era of authoritarian rule began in Iran. Political tyranny, lack of growth and inefficiency of parties, lack of free elections, suppression of freedoms and political rights of the people, severe weakness of popular organizations and lack of freedom of the press, caused the Pahlavi government to face a crisis of political participation. The continuation of the crisis of participation in the Pahlavi government and the negligence of the officials of the government to resolve the crisis, paved the way for the fall of the Pahlavi regime. The method of this research is descriptive-analytical and causal research. Data collection in this study was done through library and documentary methods.
Machine summary:
پرسش اصلي پژوهش اين است که بحران مشارکت در سقوط رژيم پهلوي چه نقشي داشته است ؟ يافته هاي تحقيق حاکي از آن است که با کنار رفتن حاکميت ديکتاتوري در سال ١٣٢٠، جامعه ايران وارد مرحله جديدي شده و فراهم شدن فضاي باز سياسي و فعاليت احزاب و تشکل هاي سياسي، انگيزه مردم را نسبت به مشارکت سياسي دو چندان کرد.
مدل نشانگان نوسازي و بحران هاي توسعه سياسي اجزاي نشانگان بحران برابري ظرفيت انفکاک ساختاري هم گرايي توليدي و سازگاري فردي، هويت سياسي شدن هويت اداري ويژه سازي منافع حوزه هاي اعتبار سياسي، دموکراسي، مشروعيت مشروعيت تعريف اهداف و اجرا اداري و قضايي، رواني آموزه هاي مختلف ساختارهاي تصميم راي دادن ، سنجيدن ، مشارکت اطلاعات ، دسترسي سازي، نمايندگي؛ خود تنظيمي گروه هاي منافع منابع مادر، آموزش و برابري در فرصت ، پرورش ، انباشت بازتوزيع ، برابري سازي، توزيع اکتساب ، استاندارد سرمايه ، اختصاص به انگيزه ها کردن سطح رفاه اهداف عمومي و خاص تخصصيسازي و برابر کردن حقوق و بسيج ، عقلايي کردن ، نفوذ هماهنگ سازي فني، تکايف قلمرو، دامنه حقوقي و ذهني منبع : پاي و ديگران ،١٠٥:١٣٨٠ از نظر پاي، مشارکت سياسي١ عبارت است از: هر نوع اقدام داوطلبانه ، موفق يا ناموفق ، سازمان يافته يا بيسازمان ، مقطعي يا مستمر که براي تاثيرگذاري بر انتخاب سياست هاي عمومي، اداره امور عمومي يا گزينش رهبران سياسي در سطوح مختلف حکومتي اعم از محلي و يا ملي، روش هاي قانوني و غير قانوني را بکار گيرد.