Abstract:
در مقالۀ حاضر میکوشیم همعرضیِ فرم رمان «کریستین و کید» از هوشنگ گلشیری را با ساخت اجتماعیِ سازندۀ آگاهی در دوران آن بررسی کنیم. رمان در نگاه نخست، اثری شخصی و فرمالیستی به نظر میآید و انگار باب هر گونه تحلیل جامعهشناختی به روی آن بسته است؛ اما این مقاله در پی آن است تا خصلت ذاتاً اجتماعیِ فرم این رمان را نشان دهد. این مقاله هم وفاداری به روششناسی لوکاچ است، هم تلاشی است برای حرکت دادن اندیشۀ او به جانب رمان مدرنیستی. بخش نظری، صورتبندی تاریخی اندیشۀ لوکاچ بر مبنای پنج اثر اصلی او در باب جامعهشناسیِ ادبیات است. در طرح این بحثِ نظری و تاریخی، تلاش کردهایم تا نسبتی «درونی» با بخش نقد رمان برقرار باشد. در ادامه، کوشیدهایم نشان دهیم ساخت اجتماعی در زمانۀ نگارش رمان «کریستین و کید» بر مبنای مسئلۀ «مواجهه با غرب» صورتبندی شده است؛ در رویارویی با این مسئله، سه گروه اجتماعی را از هم تفکیک کردهایم: دو گروه غربگرا و غربستیز که با رویکردی «ذاتگرایانه» به مسئله نگریستهاند؛ و گروه سوم که کوشیده است از این دوگانهسازی رها شود و خصلت «پیشامدی» مسئله را پیش چشم بدارد. تبیینِ چگونگیِ پیوند فرم رمان با ساخت آگاهی گروه سوم، هدف این مقاله بوده و این نتیجه حاصل شده است: کلیت فرم، برآمده از ترکیبِ مؤلفههای «فرایند شناخت، اکنونیت، تکّه تکّگی، وجه انشایی، تعلیق، و دیالکتیک جذب/دفع» است؛ و این فرم همعرض با ساخت آگاهی در گروه سوم است که این مسئله را «گشوده» «اکنونی» «متکثر» «موضوع شناخت» و «در فرایند» میدانستند.
In this article, we try to examine the parallel between the form of Houshang Golshiri’s novel "Christine and Kid" and the social construction of consciousness in its time. At first glance, the novel seems to be a personal that cannot be sociologically analyzed; contrary to this statement, this article seeks to show the inherently social nature of this novel's form. The theoretical part is the historical formulation of Lukacs thought based on his five major works on the sociology of literature. we have tried to show that the social construction of consciousness at the time of writing "Christine and Kid" was centered around the issue of "encounter the West"; In terms of this issue, we have distinguished three social groups in Iranian intellectual society: pro-Western and anti-Western groups. And the third group which has tried to get rid of this dualism and consider the "contingent" nature of the issue. The purpose of this article is to explain how the form of this novel is connected with the construction of the consciousness of the third group. The results show that the form in this novel is shaped by the combination and interplay of several components: the process of knowledge, Contemporaneous, interruptions, compositional aspect, suspension and the dialectic of reception and rejection. And this form is in line with the main construction of consciousness in the third group, which considered the issue as "open", "present", "plural", "subject of cognition" and "in process".
Machine summary:
باختين به اين شيوه سنتي تحليل در منتقدان به ظاهر مارکسيست ميتاخت و با ذکر مثـالي از يکـي از رايج ترين تحليل هاي آنها کار خود را شروع کرد: از نظر آنها رمان رودين تورگنيف ، ابلومـوف گنجارف و رمان هاي مشابه ، معنايي کاملا آشکار و عقلاني دارند و آن هـم نمـايش و توصـيف نسل «آدم زيادي»ها يا همان «نسل خيال پرداز» در سال هاي ١٨٣٠ اسـت ؛ و ايـن معنـا بـه زيربنا مرتبط است و در اينجا عامل زيربنايي، زوال اشرافيت است که درون مايـه «آدم زيـادي» در ادبيات آن دوره از آن ناشي شده است .
١-٣- مهم ترين نکته در روش شناسي جامعه شناسي ادبيات جامعه شناسي ادبيات در قرن بيستم ، بر مبناي مذکور کار خود را آغاز کرد؛ امـا در آغـاز مسـير خود پرسشي بنيادي را طرح کرد که به چرخشي اساسي از محتوا به فرم انجاميد: آيا اثر ادبـي بازتاب محض ، آينه دار و نشانه عامل اجتماعي است يا بيان «تخيلي» واقعيتي اسـت کـه بـا آن پيوند ديالکتيکي دارد؟ به بيان ديگر: اگر اثر ادبي، بيان تقليـدي واقعيـت بيرونـي يـا بـازنگري صرف محتواي آگاهي جمعي باشـد ديگـر چـه ارزش زيباشناسـانه اي دارد؟ در پاسـخ بـه ايـن پرسش بود که جامعه شناسي ادبيات در قرن بيستم مسير خود را يافت و مجموعه اي کـم نظيـر از بصيرت هاي جامعه شناختي مبتني بر «صورت و ساختار» اثر ادبي را عرضه کرد.