Abstract:
مفهوم جهان ـ تصویر، از آموزههای اصلی در نظریه ویتگنشتاین متأخر است. بر پایه این دیدگاه، هر انسانی بهواسطه حضور در بازی زبانی، از چارچوبی ذهنی برخوردار میشود که بر شیوه نگرش او به جهان و معرفت سایه انداخته و عقلانیت و ارزیابیهای او از صدق و کذب را راهبری میکند. جهان ـ تصویر، از بستر اجتماع و فرهنگ و نیز نوع انتخابهای عملی افراد بهوجود میآید. هدف از این مقاله آن است که مبانی و نتایج معرفتشناختی این نظریه را واکاوی کند و نشان میدهد نتیجه این نظریه، نفی فرامعیار در معرفت خواهد بود. همچنین با پذیرش این دیدگاه نمیتوان از واقعگرایی معرفتشناختی دفاع کرد. نظریه جهان ـ تصویر، زمینه را برای رشد معرفتشناسی اجتماعی تسهیل کرد. با تمام تلاشهای ویتگنشتاین برای تبیین جهان ـ تصویر، این نظریه از چند آسیب رنج میبرد؛ یکی اینکه این دیدگاه خودمتناقض است. دیگر اینکه تحلیلهای ویتگنشتاین برای اثبات تأثیر اجتماع در پیدایش جهان ـ تصویر تام نیست و بسیاری از فروض از نظر او پنهان مانده است. همچنین در این نظریه میان زبان و مفهوم خلط شده و رابطه عمل و باور بهدقت تصویر نشده است. تحلیل ویتگنشتاین از غیراختیاری بودن باور نیز ناتمام است. این دیدگاه به نسبیت معرفتشناختی منتهی میشود. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی سامان یافته است.
The world-picture concept is one main doctrine of Wittgenstein’s later philosophy. As per this view, due to his participation in the language games, every individual develops some mental framework whose shadow is cast over his approach to the world and epistemology directing his reason and true-false evaluations. The world-picture concept comes from the ground of society and culture and from one’s practical kind of choices. In this essay, the author aims to make an inquiry into the foundations and outputs of the epistemology of theory and to show that its result is the negation of meta-standard in epistemology. By this theory, one fails to defend epistemological realism. The world-picture theory made the ground for the progress of social epistemology. Despite Wittgenstein’s efforts to explain it, the theory suffers from several disadvantages: first is that it is self-contradicting. Second is that Wittgenstein’s analyses to prove the role of society in the formation of world-picture concept is imperfect for he failed to take into consideration many other options. Furthermore, in his theory, Wittgenstein has confused language and concept thus failed to precisely illustrate the relation between practice and belief. His analysis that belief is involuntary is not sound; it leads to epistemological relativism. The method adopted here is descriptive-analytic.
Machine summary:
نظريه جهان ـتصوير،نقش فرهنگ واجتماع رادرشـکل گيريمعرفـت برجسـته ميکنـدونشـان ميدهدکه حتيپيش فرض هايمسلم مانيزدرجهان ـتصويرياست که بـه تـدريج برايمـان حاصـل شده است .
نکته مهم آن اسـت کـه ويتگنشـتاين ايـن بحـث را درباره شناخت هاوانديشه هامطرح ميکند،نه صرف باور؛چراکه درجايجايآثارخود،تـأثيرزبـان و جهــان ـتصــويررادرانديشــه (ويتگنشــتاين ، ۱۳۹۱، ب ۹۶،ص ۳۲۹)،تفکــر،آموختــه هــايمدرســه (١٦٢.
اين مقاله باعطف توجه به اهميت اين مفهوم درساختارمعرفت ،قصـدداردچيسـتيوعوامـل شکل دهنده جهان ـتصويرراتحليل کرده ودلالت هايمعرفت شناختياين مفهوم رادنبـال کنـد.
اين اصل که بازيهايزبانيخودآيين هستندوقواعـدبازيهـانيـزدرون همـان بـازيتعريـف ميشوند،مارابه اين نتيجه رهنمون ميسازدکه جهان ـتصويرنيزبرساخته شيوه زنـدگياجتمـاعي است .
ج ) غير اختياري بودن جهان ـ تصوير ويتگنشتاين اصراربراثبات اين نکته داردکه پـذيرش نظـاميازباورهـاپـس ازسـنجش ،مقايسـه و انتخاب آگاهانه نبوده است .
p ,١٩٦٩ ,Wittgenstein) ازسويديگر،همان طورکه معتقدشدن به ايـن اصـول دراختيـارمـانيسـت ،خـاليشـدن از پيش دانسته هانيزبرايهيچ انساني ممکن نيست .
نفي فرامعيار طبق اين ديدگاه ،جهان ـتصويرپيش فرض ذهنيحاکم برتمام انسان هاست کـه نـه ازرويانتخـاب و آگاهيواستدلال ،بلکه ازشکل زندگيافرادبه دست آمده است .
نتيجه اين سخنان آن است که هرچندويتگنشتاين ازصدق وکـذب گزاره هـاودل بخـواه نبـودن آنهاگفت وگوميکند،اماقواعدوضوابط صـدق وکـذب رادرمـتن بازيهـايزبـانييـک جامعـه ميداندنه خارج ازآنها.
تقريبادرميان شارحان ويتگنشتاين کسيويراواقع گرابه اين معناکه «معتقـدبـه واقعيتـي مستقل اززبان که زبان وانديشه آيينه آن است »نميداند.
پيش فرض سخن ويتگنشتاين آن است که اگرچيزيازراه استدلال وبـاتـلاش بـه دست نيامده بود،پس حتماموروثياست .
دربحث ويتگنشتاين ،برفرايندشکل گيريمعرفت درکودکتکيه شده اسـت و ازاينکه کودکبه ديگران اعتمادکرده ،نتيجه گرفته شده است که اين گزاره هاتوجيه معرفتـيندارنـد.