Abstract:
از مهمترین براهینی که بر تجرد نفس انسانی در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آورده شده، برهان تقسیمناپذیری نفس و حالات ذهنی است. معروفترین کسی که در فلسفه غرب از این برهان استفاده کرد "دکارت" بود. بعد از دکارت، این براهین مورد مناقشاتی قرار گرفت و اعتبارشان زیر سوال رفت. در فلسفه اسلامی هم از این سنخ براهین، بهعنوان براهین مشهور تجرد نفس یاد میشود. در فلسفه اسلامی هم اشکالاتی به آنها وارد شده است، اما فضای غالب، اعتبارشان است. در این مقاله سعی داریم ابتدا به تقریر این براهین پرداخته و سپس پنج اشکالی که از طرف فلاسفه ذهن و فلاسفه مسلمان به آنها وارد شده را جواب دهیم. این پژوهش با روش کتابخانهای و با کمک گرفتن از توصیف و تحلیل و نقد، سعی میکند با رد اشکالاتی که به این برهان وارد است، اثبات کند که «برهان تقسیمناپذیری نفس و حالات ذهنی» برهانی معتبر است و میتوان از آن برای تجرد نفس انسانی استفاده کرد.
From among arguments for the incorporeality of the soul both in Western and Islamic schools of philosophy is that from indivisibility of the soul and mental states. Descartes is the most celebrated one who made use of this argument in the Western philosophy. After Descartes, this argument was undermined by criticisms leveled at it. In the Islamic philosophy, this sort of argument is referred to as the demonstration for the incorporeality of the soul, too. A few objections have been leveled at it; it is mostly assumed valid, though. In his essay, the author tries first to give an account of the argument and then to answer the five objections raised by philosophers of mind and Muslim philosophers. Having adopted library-reference method and through description and analysis, he tries to clear those objections showing that the argument is valid and thus succeed in proving that the soul is incorporeal.
Machine summary:
اين برهان به صورت شکل دوم وحدوسط آن قابليت تقسـيم بـه اجـزاءاسـت کـه درهـردو مقدمه محمول واقع شده است .
علت اينکه بدن قابل تقسيم به اجزاءاست اين است کـه بـدن شـيئي مادياست وويژگيهرشيءماديامتداداست .
معناياينکه کيف محسوس بالذات قابل انقسام نيست ولـيبـالتبع قابـل انقسـام اسـت چيسـت ؟ معنايش اين است که وقتيانسان ويژگيهاييـک شـيءخـارجيمثـل ميـزرادرون ذهـنش تفکيـک ميکندواسم يکي راکيف آن وديگري راکم آن ميگذارد،مشاهده ميکندآن رنگيکـه درون ذهـنش ازميزجداکرده وتحت مقوله کيف است ،به دليل بسيط بودن قابل قسمت نيسـت ،ولـيهمـين رنـگ وقتيدرخارج بررويشيءخارجيمثل ميزقرارميگيرد،به تبع ميزقابل تقسيم ميشود.
186 به عبارت ديگر،آن رنگيکه قابل تقسيم نيست ،رنگ درون ذهن ماسـت کـه ازمحـل وجـوهر خودش که ميزخارجيباشدتفکيک شـده وآن رنگـيکـه مـيبينيم قابـل تقسـيم اسـت ،آن رنـگ خارجيبررويميزاست .
حقيقت کيف محسوس بـررويهمـان ميـزخـارجي است که به تبع آن قابل تقسيم است .
187 پس کيف محسوس که قابل تقسيم است دومقام دارد؛يک مقام بالذات که قابل تقسيم نيسـت و مابه اين مقام علم حضوريداريم وديگريمقام بالتبع کـه درخـارج اسـت ونـه درذهـن ،وقابـل تقسيم است ومابه اين مقام علم حضورينداريم بلکه علم حصوليداريم .
خلاصه جواب داده شده اينکه :تفاوت کيفياتيهمچـون رنـگ ودمـاـکـه بالـذات تقسـيم پذير نيستندـباعلم انسان به خودومعقولاتش اين است که علم انسان حقيقتش همين چيزياسـت کـه انسان باعلم حضوريبساطتش رامييابدوميبيندکه تقسيم پذيرياش امکـان نـدارد.
اشکال اين اسـت کـه بعضـيمعقـولات و معلومات ماهم قابل تقسيم است ؛مثلادرذهن خـودخطـيرافـرض کنيـدوآن خـط راازوسـط بشکنيدوبه دوقسم مجزاتقسيم کنيد.
درتقسيم ذهنيخط به دوقسم ،ميتوانيم بگوييم که اين دوخط پديدآمده ،مساوي بـاآن خـط تقسيم شده است .