Abstract:
انواع ادبی بهترین شیوه برای ارزیابی متون ادبی است. بنابر گستردگی ادبیات، دسته بندی آن، یک اصل لازم برای تداوم مطالعات ادبی است. در این پژوهش با درنگ بر اهمیت انواع ادبی و هم زیستی انواع ادبی با هم، به تحول «حماسه» به «رمان» پرداختهایم. حماسه -که داستان دلاوری قهرمانان و چگونگی پیدایش تمدن است- با در نظر داشتن موضوع و ویژگیها و کارکرد آن و چگونگی پیدایش آن، تعریف شده و در دسته بندی موضوعی به انواع آن پرداخته شده است. در بررسی شباهت و تفاوت حماسه با دیگر نمونههای ادبی (اسطوره، قصه، رمانس، رمان) به این نتیجه دست یافتهایم که نوع ادبی در تعریف جزمی قرار نمیگیرد و منحصر به دوره ی خاص نیست. نهایت این که تقسیم بندی ادبیات به انواع مختلف، به معنای محدود بودن آن نوع ادبی نیست و ممکن است اثری در یک نوع ادبی ویژگیهای دیگر نمونهها را نیز داشته باشد.
Shahnameh is the greatest Persian language epic which involves a lot of archetypal concepts
and one of them is the archetype of the hero. Based on the nature and the main theme of
epic which is battle between the good and evil, hero is regarded as one of the most frequent
motifs. The hero of the epic is a person with superhuman powers who is born in high rank
family; however, he was away from his own family and was raised by the oppressed people
or animals. When hero was reconciled with his father, he started his journey, passed the
river and went to have a battle against the dragon; some people helped him on his own way
to reach the dragon. He need special weapon to fight the dragon which is generally called
Bull-headed mace in Shahnameh. He eliminated the dragon with special weapon and God
freed the imprisoned lady and the hero married her. After the hero passes these stages
successfully, he reaches the divine position, becomes the master of the two worlds, gives
the blessing and grace to his companions and the flowers bloom and trees flourish again.
Therefore, the present study tried to evaluate the archetype in the story of Vishtaspa using
different theories and finally, the special structure of the archetypal journey in the story
was presented.
Machine summary:
ک ولک و وارن ، ١٣٧٣: ١٢٣-١٢٤) گفتني است در کم تر اثر ادبي مي توان به نمونه ي ثابت ادبي دست يافت ؛ يک نوع ادبي ممکن است ويژگي ديگر انواع ادبي را داشته باشد ؛ در بررسي نمونه هاي ادبي کلاسيک مي توان انواع را يک نوع ادبي دريافت ، مثل شاهنامه که نه تنها به علت داستان پردازي درباره ي پيشينه ي اشيا و تمدن ها و دلاوري قهرمانان ، نمونه اي حماسي است که داستان دلدادگي ها و عشق در عاطفي ترين حالت ادبيات غنايي بيان شده است و فردوسي در خردآموزي ها خود، بخشي از شاهنامه را به نمونه ي تعليمي تبديل کرده است .
ارسطو در فن شعر در باره ي شباهت ها و تفاوت هايي که بين حماسه و تراژدي وجود دارد، مي نويسد: وجه مشترک حماسه و تراژدي در اين است که هر دو انسان هاي بزرگ و جدي را به نمايش مي گذارند و حماسه نيز نوعي تقليد است ، اما تفاوت بين حماسه و تراژدي از آن جا آشکار مي گردد که بدانيم حماسه از وزن واحدي بهره مي برد و بر خلاف تراژدي خود را در حصار زمان ، محدود نمي کند با توجه به مطالب گفته شده مي توان گفت که حماسه ، داراي سبکي برجسته و مانند تراژدي تقليدي است از مردان بزرگ و از شيوه بيان منظوم بهره مي برد- حوادث و اتفاقات در آن روايت مي شود- در به کار گيري زمان داراي محدوديت نيست .