داستان ایرانی؛ جسدهای نیمه جان Literature and art

نويد با اشاره به خانمي که کنارش ايستاد گفت: نامزدمه با نامزدش احوالپرسي کردم و او دسته گل را سمتم دراز کرد و گفت: نويد مي گه حرف‌هاي شما تکونش داده و اون رو به خودش آورده و اراده‌اش رو توي ترک کردن قوي کرده. صداي آي پدرم رو شنيد تند به من نگاه کرد پاهام سست شده بود سمتم اومد و گفت: باز اين پفيوز بهت گفته جنس براش بياري؟ دهانم خشک شده بودم سرمو اين‌طرف و آن طرف تکان دادم رفت داخل خانه صداي شکستن و بدوبيراه شروع شد نشستم سر پله کنار در و گريه کردم پدرم با گريه زاري آمد بيرون و گفت: اي خدا ... واسه اين کوفتي پسرت رو مي‌فرستي پدرم از دستش در مي‌رفت پاش به لب حوض خورد و افتاد داخل حوض مادرم شيلنگ رو برداشت و گفت: اگه مردي بيا بيرون پدرم مي‌لرزيد و گريه مي‌کرد و من هم در حال گريه کردن به مادرم گفتم: مامان تو رو خدا ...