Abstract:
از گذشته های دور نقد و نگارش ردیه برضد عارفان مسلمان جریان داشته است. اتهام های وارده، عمدتا معطوف به سه محور شریعت گریزی، عقل و علم ستیزی بوده است. بر اساس دو محور اخیر بهویژه محور سوم – علم ستیزی که مسئله این پژوهش است، عارفان مسلمان عامل رکود و بلکه انحطاط تمدن اسلامی قلمداد شده اند. این پژوهش می کوشد از خلال گزاره های تاریخی، منابع و میراث مکتوب عرفان، حقیقت امر را تبیین و مورد تحلیل قرار دهد. مروری بر گزارش های دقیق تاریخی معطوف به مسئله پژوهش، از یک سو، نشان از خدمات ارزنده این جریان در سه ساحت دانشمندان و مولفین، رویکردهای علمی اخلاقی و درنهایت کارکردهای علمی تمدنی آن دارد، حقیقتی که نه فقط در حلقه های خرد و کلان آموزشی خانقاه ها،بلکه در نهان بی نهایت طلب عارفان بلندآوازه در گستره تاریخ عرفان اسلامی متجلی شده ومیراثی فاخر را به ودیعت نهاده است. چنان که ویژگی قرین بودن دانش در عرفان با اخلاق وعلم با معنویت، ضمن مانا کردن کارنامه علمی آنان از سوی دیگر، الگوی دانش در طراز تمدن اسلامی را به ظهور رسانده است.
Criticism and writing of denials against Muslim mystics have been going on since ancient times. The accusations were mainly focused on the three axes of apostasy, reason and anti-science. According to the last two axes, especially the third axis - anti-science which is the subject of this research, Muslim mystics have been considered as the cause of stagnation and even the decline of Islamic civilization. This research tries to explain and analyze the truth of the matter through historical propositions, sources and written heritage of mysticism. A review of accurate historical reports focusing on research, on the one hand, shows the valuable services of this movement in three areas of scientists and authors, scientific-ethical approaches and finally its scientific-civilizational functions, a fact that not only in micro and macro educational circles Monasteries, but in the secret of the infinite desire of famous mystics, has been manifested in the history of Islamic mysticism and has bequeathed a glorious heritage. As the characteristic of combining knowledge in mysticism with morality and science with spirituality, while maintaining their scientific record on the other hand, the pattern of knowledge in the style of Islamic civilization has emerged
Machine summary:
با توجه به آنچه ذکر شد، مسأله اين است که آيا عارفان مسلمان به عنوان يک جريان دانشي معنويت جو در ادوار تمدن اسلامي، دستاوردي براي ارائه داشته و قابليت الگوسازي دارد يا خير ؟ به عبارتي، سازگاري پيشرفت و توسعه دانش و حرکت علمي با اخلاق و معنويت اسلامي که در قالب عرفان اسلامي و در تراث عارفان و صوفيان مسلمان تجلي کرده ، آيا نمونه اي موفق بوده يا تنها به انزواي فردي و اجتماعي و رکود انجاميده است ؟ اهميت اين پرسش در وجود ذهنيت منفي جامعه نخبگاني نسبت به جريانهاي معنويت گرا و اتهام علم و خردگريزي و حتي علم ستيزي به آن ها بيش از پيش آشکار ميشود.
پژوهش پيش رو مي کوشد تا به اين پرسش ها پاسخ دهد؛ - آيا جريان عظيم عرفان اسلامي و در نتيجه عارفان مسلمان علم ستيز بوده اند و آيا نظريه علم ستيزي صوفيه و عرفا از اتقان لازم برخوردار است ؟ - آيا عارفان مسلمان سبک خاصي در تعليم و تربيت داشته اند؟ - الگوي تمدني و خدمات علمي جريان معنويت گراي اسلامي در چه ابعاد يا قالبهايي قابل مطالعه ، تبيين و تحليل است ؟ پيشينه پژوهش در بررسي پيشينه موضوع موردنظر ميتوان به دودسته از آثار و نوشته ها دست يافت ؛ دسته اول آثاري که در مقام نقد عارفان و متصوفه ، يکي از آسيب هاي موجود در تصوف و عرفان را عقل ستيزي و علم گريزي متصوفه و عارفان دانسته اند.