Abstract:
ماهیت سکولار رژیم پهلوی از دو جنبه به رشد فرقهی بهاییت و یهودیت کمک کرد. یکی آنکه ماهیت سکولاریستی رژیم، تعصب نسبت به دین و مذهب خاصی را بیمعنا کرد و از این رو فرقههای گوناگون فرصت مناسبی برای رشد و گسترش یافتند. از سوی دیگر پهلوی اول و دوم، در راستای دستیابی به هدف مدرنیزاسیون کردن ایران به مبارزه با مذهب تشیع و علمای شیعه که نماد سنتگرایی تلقی میشد برخاستند. میدان دادن به فرقههای ضدشیعهی بهاییت و یهودیت، فرصت مناسبی برای دستیابی به این هدف پهلویها بود از همین جهت در دورهی دو مرحلهای نظام سلطنتی پهلوی شاهد تاثیر و گاهی تسخیر در سیاست پادشاهان پهلوی توسط فرقههای بهاییت و یهودیت میباشیم. بر این اساس سوال اصلی مقاله بدین صورت است که دو فرقهی یهود و بهاییت چه تاثیری در ساختار قدرت پهلوی داشته-اند؟ با بررسی های صورت گرفته به دست آمد که نفوذ یهودیان و بهاییون در ساختار قدرت پهلوی باعث تشدید و ترغیب هرچه بیشتر سیاست های ضد دینیِ شاهان پهلوی و تسلط بیگانگان و استبدادگران و در نتیجه فاصله میان دولت (دربار) با جامعهی مذهبی ایران و مردم مذهبی ایران گردید که همین یکی از مهمترین عوامل فروپاشی و سرنگونی پهلوی است.و در این پژوهش از روش توصیفی تحلیلی استفاده شده است.
Machine summary:
بر اين اساس سوال اصلي مقاله بدين صورت است که دو فرقه ي يهود و بهاييت چه تاثيري در ساختار قدرت پهلوي داشته اند؟ با بررسي هاي صورت گرفته به دست آمد که نفوذ يهوديان و بهاييون در ساختار قدرت پهلوي باعث تشديد و ترغيب هرچه بيشتر سياست هاي ضد ديني شاهان پهلوي و تسلط بيگانگان و استبدادگران و در نتيجه فاصله ميان دولت (دربار) با جامعه ي مذهبي ايران و مردم مذهبي ايران گرديد که همين يکي از مهمترين عوامل فروپاشي و سرنگوني پهلوي است .
در مقاله اي تحت عنوان «برخي جريان هاي دگر انديشي در عصر پهلوي» که توسط محمد نبي سليمي در سال ١٣٨٦ در فصلنامه ي علمي پژوهشي تاريخ به چاپ رسيده است ايشان اگر چه برخي جريان هاي مشابه را بيان نموده است و مورد بررسي قرار داده است اما بررسي آنها از جهت چگونگي تاثير گذاري در شکست دوره پهلوي نبوده است .
نطق اصلي اين سياست گذاري اين اصل بود که تقليد از ظواهر بيروني اروپاييها نميتواند انطباق با انديشه هاي جديد را تسهيل کند از اين رو ممنوع کردن جامه ي بلند، کلاه پهلوي و اقداماتي از اين قبيل ميتواند به عنوان حرکتي عليه سنت گرايي باشد که به طور قطع چاره اي جر تسليم در برابر پيشرفت هاي تمدن غربي ندارد ,chehabi) 1993:255) از آنچه که در برسي وضع دين و دينداري در دوره ي ديگتاتوري ٢٠ ساله ي رضاشاه ميتوان نتيجه گرفت آن است که رضاشاه با حمله به مذهب ظاهرا دو هدف را دنبال ميکرد : ١- نابودي تشيع و سنن محافظه کارانه ي آن ٢- محو نهادهاي اجتماعي مذهبيون زيرا ساختار قدرت سلطاني و مطلق رضاشاه با قدرت گيري نيروهاي مذهبي و اجتماعي ....