شعر - Journal شعر Literature and art

"شعر بهمن صالحی-رشت‌ ساقی موعود نوبهار است و گل و باده فراهم داریم‌ روی خوب تو بود،چیزی اگر کم داریم‌ قدمی نه به سرا پردهء ما تا سر و جان‌ به نشار تو به هر کار مقدم داریم‌ تا تویی غایب از انظار،ز چشم و دل زار اشک پی در پی و هم آه دمادم داریم‌ عالم غم به خدا چیز بدی نیست،ولی‌ بی تو سنگینی کوه غم عالم داریم‌ علم عشق بر افراز که در ملک وجود پشت بر بندگی توست اگر خم داریم‌ رو چه پنهان کنی ای ساقی موعود که ما دردمندیم و به جان حاجت مرهم داریم‌ بخت وصلت مددی باز اگر فرماید پیش خورشید تو شیدایی شبنم داریم‌ نا امیدم مکن ای عشق مسیحا دم از آنک‌ نفس پاک‌تر از دامن مریم داریم‌ «صالح»از دست بجز سرکشی از دوست نخاست‌ چشم بخشایش آن ذات مکرم داریم حبیب الله بخشوده‌ مستحیل رنگ جامه‌ای از شعله پوشیده،مثل رعدی در شب تارم‌ می‌دود بر کوه و می‌پیچید،شیهه‌ای در پشت دیوارم‌ می‌فشاند یال و می‌بارید قطره‌ای خون روی دست من‌ می‌دوم دنبال او چون گرد تا عنانش را به کف آرم‌ هی کجا؟آرام،هش..."