Abstract:
در این مقاله این پرسش را مورد بررسی قرار میدهیم که آیا تجربه دینی معرفت بخش است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ابتدا به ماهیت تجربه دینی از منظر قایلین به آن به نحو مختصراشاره میکنیم. تعریف تجربه را بر اساس آرای شلایرماخر، ویلیام آلستون و ریچارد سوین برن دنبال میکنیم. سپس سه نوع دلیل آنها را چنین خلاصه میکنیم (1) یکسان انگاری تجربه دینی با تجربه حسی (آلستون) (2) تمسک به اصول آسان باوری، گواهی و وثاقت (سوین برن) (3) یکسان انگاری شرایط پذیرش تجربه دینی و تجربه حسی (آلستون، جروم جلمان و گری کتینگ). در ادامه هر سه دلیل را نقد کرده و بیان میکینم که با توجه به تعریف "معرفت" به باور صدق موجه، معرفت پدیدهای همگانی، تکرارپذیر و قابل انتقال در قالب گزارههای واضح و متمایز است. در حالی که تحربه دینی نوعی احساس یا درک شخصی، تکرارناپذیر و غیرقابل انتقال است بنابراین نمیتواند معرفت بخش باشد.
In this article we are concentrating on this question : is religious experience cognitive? In responding to the question, at first we point to nature of religious experience according to some thinkers, who believe in it. In definition of religious experience we rely on Schleiermacher, Alston and Swinburne's views. Then we say that their arguments are summarized in three main titles: (1) uniformity of religious experience whit sense experience(Alston) (2)appealing to principles of Credibility, Testimony and Authority(Swinburne) (3) uniformity in accepting conditions of religious experience and sense experience(Alston, ). About first argument we say when religious experience is privet and unrepeatable, how it can be same as sense experience that every one can test it and can transmit to others with evident propositions? About second argument we say that these three principles are applied just in sense experience and such is the third argument. About second argument we say that these three principles are applied just in sense experience and such is the third. Finally about the third argument we say there is deference between condition for accepting religious experience and accepting sense experience.
Machine summary:
مقدمه مسئله ما در اينجا يافتن پاسخ اين پرسش اساسي است که آيا تجربه ديني معرفت بخش است ؟ به عبارت ديگر وقتي کسي مدعي داشتن تجربه ديني است ، براي مثال ادعا ميکند که خدا با او سخن گفته است ، آيا اين ادعا «معرفت » يا دانايي و علم است و مانند معرفت هاي ديگر، قابل تفهيم و تفاهم و انتقال به ديگران است ؟ مشهور است که معرفت شناسان از افلاطون تا به امروز، معرفت را به «باور صادق موجه » تعريف کرده اند و درباره هرکدام از اجزاي سه گانه اين تعريف گفت وگوهاي مفصل و دقيقي ميان موافقان و مخالفان درگرفته است .
بر همين اساس ، ويليام آلستون ، ريچارد سويين برن ، جروم جلمان و گري گاتينگ از کساني هستند که به روش هاي مختلف قائل به معرفت بخشي تجربه ديني شده اند تا از اين رهگذر آن را در کنار ادلۀ ديگر اثبات وجود خدا قرار دهند.
Richard Swinburne, The existence of God (New York: Oxford University Press, 2004), 295.
بنابراين به فرض اينکه شخص تجربه گر حضور متعلق تجربه خود را احساس يا حتي مشاهده کند يا به تعبير آلستون آگاهي بي واسطه داشته باشد اين احساس يا مشاهده و ياآگاهي بيواسطه وقتي قابل توصيف و بيان در قالب گزاره هاي زبان عادي نيست و به عبارت ديگر نميتوان آنها را در منظر و مرآي عمومي قرار داد به هيچ وجه شرايط توجيه معرفتي را نخواهد داشت .
Richard Swinburne, Faith and Reason (New York: Oxford University Press, 2005), 55-56.