Abstract:
از دیدگاه منطقدانان متقدم، جهات همواره به ضرورت، امکان و امتناع محدود میشد؛ هرچند گاهی «فعلیت» را هم بر آن میافزودند. ابنسینا درعینحالی که جهت دوام را نیز برآنها افزود، دیدگاههای ناسازگار نیز ندارد. او از یک سو، دو گانگی دوام و ضرورت را میپذیرد و از سوی دیگر، تلازم آنها را نیز مطرح میکند. به همین دلیل است که برخی او را به تناقضگویی متهم کردهاند، اما بسیاری پس از ابنسینا، به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی از منطقدانان ضرورت و دوام را یک جهت و گروهی دیگر، آنها را دو جهت به شمار آورده و براین اساس، انواع قضایایی برخوردار از جهت دوام را شناسایی کردهاند.
بنابراین، پرسش نخستی که مطرح میشود این است که تفسیر دیدگاههای متعارض ابنسینا چیست. پرسش دوم این است که او چرا به تلازم دوام و ضرورت باور دارد. نویسنده کوشش دارد به این دو پرسش پاسخ دهد و با توضیح دیدگاه مشهور، نتایج اختلاف مشهور متاخران و ابنسینا را بیان نماید.
From the point of view of early logicians, aspects were always limited to necessity, possibility, and impossibility, although sometimes they also added the aspect of "actuality". Adding the aspect of permanence, Ibn Sina has consistent views in this regard. On the one hand, he accepts the duality of permanence and necessity, and on the other hand, he discusses their connection. This is why some have accused him of being contradictory. After Ibn Sina, many were divided into two groups; one group of logicians considered necessity and permanence as one aspect and another group considered them as two aspects and, accordingly, identified the types of propositions with the aspect of permanence. Therefore, the first question deals with the interpretation of Ibn Sina's conflicting views. The second question is why he believes in the connection of permanence and necessity. The author tries to answer these two questions and explain the accepted point of view and the results of the disagreement between the later scholars and Ibn Sina.
Machine summary:
ازاینرو، نسبت میان دو موجهه پدید آمده از دوام و ضرورت، یعنی دائمه مطلقه و ضروریه نیز عام و خاص مطلق است: والنسبهًْ بينها [أی الدائمهًْ] و بين الضروريّهًْ أنّ الضروريّهًْ أخصّ منها مطلقاً، لأنّ مفهوم الضرورهًْ امتناع انفكاك النسبهًْ عن الموضوع، و مفهوم الدوام شمول النسبهًْ في جميع الأزمنهًْ والأوقات، و متى كانت النسبهًْ ممتنعهًْ الانفكاك عن الموضوع كانت متحقّقهًْ في جميع أوقات وجوده بالضرورهًْ، و ليس متى كانت النسبهًْ متحقّقهًْ في جميع الأوقات امتنع انفكاكها عن الموضوع، لجواز إمكان انفكاكها عن الموضوع و عدم وقوعه، لأنّ الممكن لا يجب أن يكون واقعاً (قطبالدین رازی، 1386، ص279).
به گفته او، معنای این باور ابنسینا که حكم به دوام در كليات همیشه با ضرورت همراه است: اول، مستلزم اینهمانی است (فخررازی، 1384، ج1، ص187)؛ دوم، او هرچند تمایز مفهومی یا به تعبیر ایشان، تمایز عقلی آنها را میپذیرد، به نظر او، تمایز میان ضرورت و دوام، اگر درباره حقایق خارجی باشد پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر بپذیریم که فردی از افراد یک طبیعت – برای نمونه - انسان، یک حکم دائمی و نه ضروری داشته باشد، براساس قاعده «حکم الامثال»، باید درباره دیگر افراد آن نیز همین حکم محقق باشد.
اگر مقصود از ضرورت، مطلق وجوب باشد - یعنی اعم از اینکه وجوب آن بالذات باشد یا بالغیر- دراینصورت، دوام و ضرورت باز هم تساوی دارند، خواه در کلیات و خواه در جزئیات؛ زیرا هر شیء دائمی که موجود شود، به حکم قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد»، بیشک ضروری هم خواهد بود (فخررازی، 1384، ج1، ص187؛ قطبالدین رازی، 1375، ج1، ص150).
بنابر دیدگاه مشهور که طرفدار تمایز دوام و ضرورت هستند، عکس مطلقات نیز مطلقات خواهد بود؛ همانگونه که ابنسینا چنین کرده است (ابنسینا، 1404ز، ج2، ص92).