Abstract:
کانون این مقاله بررسی جایگاه اسطوره در دیالوگهای افلاطون است. این مقاله با رویکرد توصیفی_تحلیلی به این مسائل اشاره دارد که دیالوگهای افلاطون در دورههای مختلف دارای چه ویژگیهایی است؟ و رویکرد افلاطون نسبت به اسطوره در دیالوگهای آغازی، میانی و پایانی چه تغییری پیدا میکند؟ در این راه، ما نخست به بررسی ایراد دیالکتیک در دیالوگهای سقراطی و سپس به نحوه استفاده افلاطون از اسطوره در دورههای مختلف میپردازیم و توضیح میدهیم که بکارگیری اسطوره در دیالوگهای سقراطی برخلاف دورههای دیگر که به منظور افزودن بُعدی دینی یا اسطورهای و یافتن راهحل برای مسائل مهم فلسفی است؛ در آن دیالوگها به جهت تقریب به ذهن و بیان تمثیل صورت میگیرد. در نهایت با تقسیم اسطورههای دورههای بعد به دو دسته کلی فرجامشناختی و غیرفرجامشناختی، به توضیح موضوع و محتوای خاص دسته دوم این اسطورهها و علت بهرهمندی از آنها میپردازیم.
The focus of this article is on the position of myth in Plato's dialogues. With a descriptive-analytical approach, this article addresses the issue of what are the characteristics of Plato's dialogues in different periods? And how did Plato's approach to myth change in the Introductory, middle and final dialogues? In this way, we first examine the dialectical challenge in Socratic dialogues and then how Plato used myth in different periods, explaining that the use of myth in Socratic dialogues differ from other periods in order to add a religious dimension or mythological and And finding solutions to important philosophical problems. In those dialogues, it takes place in order to bring the mind closer and express the allegory. Finally, by dividing the myths of later periods into two general categories, eschatological and non-eschatological, we explain the specific subject and content of myths and the reason for their use.
Machine summary:
این مقاله بـا رویکـرد توصیفی_تحلیلی به این مسائل اشاره دارد که دیالوگ هـای افلاطـون در دوره هـای مختلـف دارای چه ویژگیهایی است ؟ و رویکرد افلاطون نسبت به اسطوره در دیالوگ هـای آغـازی، میانی و پایانی چه تغییری پیدا میکند؟ در این راه ، ما نخست به بررسی ایـراد دیالکتیـک در دیــالوگ هــای ســقراطی و ســپس بــه نحــوه اســتفاده افلاطــون از اســطوره در دوره هــای مختلف میپردازیم و توضیح میدهـیم کـه بکـارگیری اسـطوره در دیـالوگ هـای سـقراطی برخلاف دوره های دیگر که به منظور افزودنُ بعدی دینی یا اسطوره ای و یافتن راه حل بـرای مسائل مهم فلسـفی اسـت ؛ در آن دیـالوگ هـا بـه جهـت تقریـب بـه ذهـن و بیـان تمثیـل صورت مـیگیـرد.
اما چرا فیلسوفی که در چندین دیالوگ (چون کتـاب اول جمهـوری، لوسـیس ، لاخـس ، خارمیدس ، ایون ، هیپیاس کوچک و منکسنوس ) هیچ اسطوره ای روایت نمیکند یا حتـی در دیــالوگ هــایی چــون آپولــوژی (c٢٢)، جمهــوری (b٣٨٧ ,d-e٣٧٨) بــه نقــد شــعر و اسطوره ها میپردازد، به طوریکه گویی از اختلاط اسطوره با فلسفه اجتنـاب مـیکنـد، روش جایگاه اسطوره در دیالوگ های افلاطون (سعیده محمدزاده و محمدرضا حسینی) ٢١٧ خود را تغییر مـیدهـد و بـه اسـطوره روی مـیآورد؟ بـه نظـر مـیرسـد کـه افلاطـون در دیالوگ های سقراطی روایت گر فلسـفۀ سـقراط و روش اوسـت و در دورة مابعـدِ سـقراطی سعی دارد برای مسائلی که در دیالوگ های سقراطی و بـا روش حـاکم بـر ایـن دیـالوگ هـا بیپاسخ میماند یا برای مسائلی که نزد سقراط مطرح نبوده و بعد از سقراط در فلسـفه خـود او پیش آمده ، به کمک اسطوره ها راه حلی بیابد.