Abstract:
«کهنالگوها» از عناصر مهم روانشناختی بوده و در جریان نقد ادبی معاصر، «نقد کهنالگویی» همواره بهعنوان یکی از گونههای مهم نقد ادبی موردتوجه بوده است. بحث کهنالگوها برپایۀ اندیشۀ کارل گوستاو یونگ، نظریهپرداز حوزۀ علوم روانشناختی، تکوین یافته است. در این نظریه، عناصر ساختاری اسطوره، که در روان ناخودآگاه جمعی حضور دارند، مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. از منظر یونگ، نوعی تجربۀ همگانی در این عناصر وجود دارد که در شکلهای متفاوت و در همۀ نسلها تکرار میشود. شینودا بولن، روانشناس و نظریهپرداز معاصر، نیز با تکمیل نظریات یونگ و تشریح دقیق نمود آن در افراد و زندگی روزمره، به شناخت هرچه بیشتر کهنالگوها کمک شایانی کرده است. در این پژوهش با استفاده از معیارهای اسطورهشناختی و روانشناسی در نظریات شینودا بولن، دو شخصیت نمایشی مشهور «زن»، یعنی «جولیا» از نمایشنامۀ دوشیزه جولیا اثر آگوست استریندبرگ و «انسیه» از نمایشنامۀ در مه بخوان اثر اکبر رادی دستمایۀ مطالعهای تطبیقی قرار گرفتهاند. این دو شخصیت علیرغم اینکه در دو زمان و قلمرو جغرافیایی و فرهنگی متفاوت خلق شدهاند، از منظر دیدگاههای شینودا بولن دارای مشابهتهای قابلتوجهی هستند. این مطالعه همچنین نشانگر این حقیقت است که استناد به عناصر اسطورهشناختی و روانشناختی در خلق شخصیتهای نمایشی میتواند به تولید الگویی مشابه در فرایند این آفرینش منجر شود؛ الگویی که مرزهای زمانی و مکانی را درنوردیده و بیش از هر عنصر دیگر بر کهنالگوهای بشر تکیه میکند. الگوهایی که میتواند در تعیین مسیر زندگی و تصمیمات شخصیتها نقشی جدی ایفا کند.
Abstract"Archetypes" are important psychological elements. "Archetypal criticism" has always been considered one of the important types of literary criticism. The theory of archetypes is based on the thought of Carl Gustav Jung, a theorist in the field of psychological sciences. In this theory, the structural elements of myth, which are present in the collective subconscious mind, are analyzed. According to Jung, there is a kind of universal experience in these elements that is repeated in different forms and in all generations. Contemporary psychologist and theorist Shinoda Bolen also contributed to a more accurate understanding of archetypes by supplementing Jung's theories and elaborating on their manifestations in daily lives of individuals. In the present study, by means of mythological and psychological criteria in Shinoda Bolen's theories, two famous theatrical "woman" characters have been the subject of comparative studies. They are "Julia" from the play "Miss Julia" by August Strindberg and "Ensie" from the play "Sing in May" by Akbar Radi. Although created in two different geographies and cultures, both characters bear significant similarities from Shinoda Bolen point of view. This study also shows the fact that quoting mythological and psychological elements in the creation of theatrical characters can lead to the production of a similar pattern in the process of this creation. A pattern that transcends temporal and spatial boundaries and relies more on archetypes than any other element.
Machine summary:
در ايـن پـژوهش بـا اسـتفاده از معيارهاي اسطوره شناختي و روان شناسي در نظريات شينودا بولن ، دو شخصـيت نمايشـي مشـهور «زن »، يعنـي «جوليـا» از نمايشنامۀ دوشيزه جوليا اثر آگوست استريندبرگ و «انسيه » از نمايشنامۀ در مه بخوان اثـر اکبـر رادي دسـتمايۀ مطالعـه اي تطبيقي قرار گرفته اند.
اين مطالعه همچنين نشانگر ايـن حقيقـت اسـت کـه استناد به عناصر اسطوره شناختي و روان شناختي در خلق شخصيت هاي نمايشي ميتواند به توليـد الگـويي مشـابه در فراينـد اين آفرينش منجر شود؛ الگويي که مرزهاي زماني و مکاني را درنورديده و بيش از هر عنصر ديگر بر کهن الگوهاي بشـر تکيـه ميکند.
روان شناسان بسياري به دسته بندي شخصيت ها از منظر روحي و رواني پرداخته اند؛ اما از ميان آنهـا کارل گوستاو يونگ ١ اين کار را با بهره گيري از اسطوره ها به شکلي علمي و جامع انجام داده و بـه مرجـع قابل اتکايي براي نويسندگاني که در خلق شخصيت هاي خود به موضوع اسطوره ها توجـه دارنـد، تبـديل شده است .
شاهرودي همچنين در مقالۀ ديگري با عنوان «تحليل کهن الگويي فيلم روبان قرمـز (١٣٧٧) از ديـدگاه جين شينودا بولن با محور قرار دادن شخصيت زن فيلم » به تحليـل کهـن الگوهـاي فـيلم روبـان قرمـز (١٣٧٧) حاتميکيا ميپردازد و در نتيجه گيري خود نشان ميدهـد کـه در «محبوبـه ، داوود و جمعـه » يعني کاراکترهاي زن و دو مرد اين فيلم ، به ترتيب کهن الگوهاي آفروديت ، هفايسـتوس و هـرمس غالـب است .