Abstract:
حقیقتمانندی از عناصر مهم داستان و نمایشنامه است و به میزان انطباق اثر با واقعیت بیرون و حوادث آن بستگی دارد. این تطابق نه بهصورت کامل و شرح دقیق واقعیت است؛ چراکه این امر، اثر ادبی را از ادبیت دور و آن را متنی تاریخی میسازد. انعکاس واقعیت و بازیابی آن در اثر به نحوی که برای مخاطب باور پذیر باشد. واقعیت برونمتنی، ساختاری است که هر نویسنده با توجه به رویکرد و سبک ادبی خود، آن را در اثرش بهکار میگیرد. ادبیات نمایشی عاشورایی، به دنبال احیای ادبی واقعهی کربلا در قالب نمایشنامه است و مشخص کردن مرز بین واقعیت و ادبیت و خیال در این آثار مورد توجه پژوهش حاضر بوده است. این ژانر ادبی اگرچه در مقایسه با سایر انواع ادبی بهخصوص شعر عاشورایی کمتر متداول بوده است، اما نمایشنامههای عربی متعددی میتوان یافت که هر یک از زاویهای خاص به وقایع کربلا پرداختهاند؛ ازجمله سه نمایشنامهی شاخص "الحر الریاحی" اثر شاعر و نویسنده عراقی "عبدالرزاق عبدالواحد"، نمایشنامهی "الحسین ثائرا" اثر نویسنده مصری "عبدالرحمان شرقاوی" و نمایشنامهی "الحسین" اثر نویسنده سوری "ولید فاضل" که با توجه به محتوای مشترک، زمینه بهرهمندی از ساختار مشترک را نیز دارا هستند. پژوهش حاضر تلاش دارد با روش تحلیلی–توصیفی به بررسی انطباق سه اثر هنری با واقعیت تاریخ کربلا بپردازد. بر اساس بخشی از یافتههای پژوهش نویسندگان از ابزارهای مختلفی چون شخصیتهای واقعی و تاریخی، روایت حوادث تاریخی، استفاده از پیرنگ منطقی و طبیعی برای تقویت حقیقت مانندی آثار خود بهره بردهاند، اما اثر عبدالواحد با بیشترین دخل و تصرف به جنبههای ادبی و هنری اثر خود افزوده و از روایت عاشورا برای انتقال دلالتهای معنایی خاص خود استفاده کرده است. اثر شرقاوی نیز بیش از دو اثر دیگر به روایت تاریخ کربلا نزدیکتر میشود. جنبه رئالیسم دینی با نقل حوادث خارقالعاده در نمایشنامهی "الحسین" قابل ملاحظه است.
Verisimilitude is a significant element of stories and plays, and it depends on the degree of conformity of the work with external objectivity. This correspondence does not represent complete objectivity, which separates literary works from belletristic and historical texts. Verisimilitude means reflecting reality and bringing it back to life in a credible way for the audience. Extra-textual objectivity is a structure that each writer uses in their work based on their approach and literary style. Ashura's drama literature seeks to revive the Karbala incident in the form of a play. Determining the border between objectivity, belletristic, and imagination in these works has been the focus of this research. Many Arabic plays can be found, each dealing with the events of Karbala from a specific angle. Three prominent plays were selected: "Al-Har al-Riyahi" by Iraqi poet and writer Abd al-Razzaq Abd al-Wahed, "Al-Hussein Tha'era" by Egyptian author Abdul Rahman Sharqawi, and "Al-Hussein" by Syrian writer Walid Fazel. This study investigates the conformity of these three works of art with the objectivity of the history of Karbala using analytical-descriptive methods. Based on some findings from this research, authors have used various tools such as factual and historical characters, narration of historical events, use of logical and natural plots to strengthen the truthfulness of their works. However, Abdul Wahed's work has more tools than others. Shargawi's work is closer to narrating the history of Karbala than other two works. The aspect of religious realism can be found in special events in "Al-Hossein's" play.
Machine summary:
زبان و ادبيات عربي، دورٔە چهاردهم ، شماره ٤ (پياپي٣١) زمستان ١٤٠١، صص :٦٥-٤٨ بررسي حقيقت مانندي در نمايشنامه هاي عاشورايي معاصر (مورد پژوهي "الحر الرياحي "، "الحسين ثائرا" و "الحسين ") (پژوهشي ) 1 نرگس انصاري (دانشيار گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه بين المللي امام خميني، قزوين ، ايران ، نويسنده مسئول ) صفورا فصيحي رامندي (دانش آموخته دکتري زبان و ادبيات عربي دانشگاه بين المللي امام خميني، قزوين ، ايران ) Doi:10.
اين ژانر ادبي اگرچه در مقايسه با ساير انواع ادبي به خصوص شعر عاشورايي کمتر متداول بوده است ، اما نمايشنامه هاي عربي متعددي ميتوان يافت که هر يک از زاويه اي خاص به وقايع کربلا پرداخته اند؛ ازجمله سه نمايشنامه ي شاخص "الحر الرياحي" اثر شاعر و نويسنده عراقي "عبدالرزاق عبدالواحد"، نمايشنامه ي "الحسين ثائرا" اثر نويسنده مصري "عبدالرحمان شرقاوي" و نمايشنامه ي "الحسين " اثر نويسنده سوري "وليد فاضل " که با توجه به محتواي مشترک، زمينه بهره مندي از ساختار مشترک را نيز دارا هستند.
همچنين بحث زمان و مکان وقوع حوادث که به واسطه نوع وقايع انتخاب شده توسط نويسندگان ، اغلب در همان زمان و مکان واقعي رخداد پيش ميرود به جز نمايشنامه عبدالواحد در فصل پاياني که شاهد حضور شمر در دوره معاصر هستيم و محل حادثه نيز مطلق و قابل انطباق با هر موقعيتي در تاريخ است ؛ هرچند در اين مورد هم با توجه به دلالت معنايي مورد نظر نويسنده مبني بر جنبه نمادين شخصيت شمر، خواننده آن را غيرواقعي تلقي نميکند.