Abstract:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعدیلگر سبکهای حل تعارض در رابطه تعارضات زناشویی و طلاق عاطفی صورت گرفت. روش: روش پژوهش همبستگی و جامعه آماری، شامل زنان و مردان متأهل شهر مشهد در بازه زمانی اردیبهشتماه تا تیرماه 99 بود که تعداد ۲۶۵ نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن (۲۰۱۰)، مقیاس تعارض زناشویی ثنایی و براتی (۱۳۷۵) و نسخه دوم پرسشنامه سبکهای حل تعارض رحیم (۱۳۶۱) پاسخ دادند. یافته ها: نتایج تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که تمامی مؤلفههای تعارض زناشویی با طلاق عاطفی همبستگی مثبت و معنادار و با سبک حل تعارض سازنده رابطه منفی معناداری دارند. همچنین بین سبک حل تعارض سازنده با طلاق عاطفی نیز رابطه منفی معناداری برقرار است. علاوه بر این، بر اساس نتایج حاصل از رگرسیون سلسله مراتبی استفاده از سبک حل تعارض سازنده، میان تعارضات زناشویی و طلاق عاطفی، نقش تعدیلکنندگی دارد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که تعارضات زناشویی می توانند با تعدیلگری استفاده افراد از سبک حل تعارض سازنده، کاهش طلاق عاطفی را پیش بینی کنند. لذا افراد با بهره گیری از سبکهای حل تعارض سازنده، علیرغم تجربه تعارضات زناشویی سردی رابطه و طلاق عاطفی را به احتمال کمتری تجربه میکنند.
Aim: The present study was conducted with the aim of investigating the moderating role of conflict resolution styles in relation to marital conflicts and emotional divorce. Method: The method of research was correlation and statistical community, including married men and women of Mashhad city in the period from May to July 2019, and 265 people were selected by available sampling method and were asked Gutman's Emotional Divorce Questionnaire (2010), Sanai and Barati's Marital Conflict Scale (1997) and the second version of Rahim's Conflict Resolution Styles Questionnaire (1983). Findings: The results of Pearson correlation analysis showed that all components of marital conflict have a positive and significant correlation with emotional divorce and a significant negative correlation with constructive conflict resolution style. Also, there is a significant negative relationship between constructive conflict resolution style and emotional divorce. In addition, based on the results of hierarchical regression, the use of constructive conflict resolution style has a moderating role between marital conflicts and emotional divorce. Conclusion: The results showed that marital conflicts can predict the reduction of emotional divorce by modulating people's use of constructive conflict resolution style. Therefore, people using constructive conflict resolution styles, despite experiencing marital conflicts, are less likely to experience coldness in the relationship and emotional divorce.
Machine summary:
در اين راستا، نتايج پژوهش صالحي اميري و همکاران (١٣٩٣) نشان داد خانواده هايي که در آن ها طلاق عاطفي وجود دارد نسبت به خانواده هاي عادي قادر به حل مشکلات و تعارض هاي خود نيستند، ارتباط عاطفي اعضاي خانواده ناکارآمد و مختل است و در زمينه تعامل نقش ها و عملکرد کلي به طرز ضعيفي عمل کرده اند.
)Majd & Qamari, 2017 مفهوم طلاق عاطفي با موضوع نارضايتي، ناسازگاري يا تعارضات زناشويي پيوند خورده است )٢٠١٥ ,Rahiminejad &Mousavi (، چنانکه يکي از متغيرهاي مؤثر در طلاق عاطفي، تعارض هاي زناشويي است که ميتواند اثرات جبران ناپذيري به مؤلفه هاي هيجاني و ارتباطي زوجين وارد کند) & Feeney ٢٠١٧ ,Karantzas(.
در مواردي که تعاملات زوجين نامناسب باشد، تعارض هاي زناشويي رخ ميدهند ,Wang &Zhang, Spinrad, Eisenberg, Luo ( ٢٠١٧( که يکي از مشکلات شايع زوج ها در دنياي امروز است و تأثير چشم گيري بر کيفيت زندگي مشترک و به خصوص آينده فرزندان آنان دارد )٢٠١٥ ,Naushad &Ahmadi, Saadat (.
يکي از متغيرهايي که هم با تعارضات زناشويي رابطه دارد و هم ميتواند بر طلاق عاطفي اثرگذار باشد سبک هاي حل تعارض ١ است که يک شاخص کليدي در روابط زناشويي محسوب ميشود & Mousavi( ٢٠١٤ ,Dehshiri(.
اين پژوهش با هدف بررسي نقش تعديل گر سبک هاي حل تعارض در رابطه تعارضات زناشويي و طلاق عاطفي صورت گرفت .
در تبيين اين فرضيه ميتوان گفت استفاده از سبک هاي غيرسازنده حل تعارض موجب ناکارامدي ارتباط همسران شده و رضايت زناشويي که از عوامل مهم موفقيت در ازدواج است ، کاهش يافته و زمينه براي بروز طلاق عاطفي فراهم ميشود.