Abstract:
اختیار و جبر در فرهنگ ایران باستان، روندی متغیر و پرفراز و نشیب داشته و از همان آغاز راهی یکسان نپیموده؛ چنان که در واژههای آریاییان آغازین ایران که در کتاب دینی مزدیسنان (اوستا) برجا مانده است، جدایی جبر و اختیار از یکدیگر و تفاوت آنها در کارهای روزانه ایرانیان جدایی ناپذیر مینماید. این روند با فراز و نشیبهایی تا دوره ساسانی دنبال میشود که زروان باوری اندیشه جبرگرایی خود را نمایان تر میسازد و در این دوره اندیشه برآمده از آیین زروانی با اندیشه و فرهنگ مزدیسنی میآمیزد که همه چیز حتی خیرگزینی اهورامزدا و شرگزینی اهریمن را بر پایه اختیار آن دو استوار میداند و حد میانهای از باور به جبر و زروان باوری در اندیشه مردم ایران باستان پدید میآید که البته هنوز فرهنگ اختیار باوری، بر اندیشه زروان باوری چیره است. در نظر مولوی نیز جبر و اختیار مربوط به درجات سیر و سلوک و مقامات استکمالی سالکان است بدین معنی که سالک در آغاز سیر و سلوک تا وقتی به مقام فناء فی الله و معیّت با حق-که آخرین مقام وصول سالک است- نرسیده باشد، حالت اختیار در خود احساس میکند، اما وقتی به آن مقام رسید و تعینات هستی در او فانی شد دیگر از خود هیچ اختیاری ندارد. در این پژوهش برآنیم دو عنصر جبر و اختیار در متون زرتشتی و همچنین مشترکات آن با اندیشه مولانا را بررسی نماییم، و سرانجام بر این نکته معترف خواهیم شد، زرتشت نیز مانند مولانا بر این باور است هر انسانی صاحب اختیار و اراده، آزاد است تا بین خوبی و بدی انتخاب کند و عمده پیام آنها اخلاقی است، و در عین حال به جبری اعتقاد دارند که در تمام ادیان و میان تمام اقوام حاکم است و همان اعتقاد به اراده خداوند است که در طول اراده انسان قرار دارد..
Authority and determinism in the culture of ancient Iran has undergone many ups and downs and has never followed a soft and coherent path from the very beginning of its existence. This is found in the words of the early Aryans of Iran left in the religious book of Mazdisnan (Aresta) where Authority and determinism seem inseparable in the daily affairs of Iranians. This idea is further shown by the formation of Aryan governments and the beginning of inscriptions in Iran ( especially inscriptions from the Acheamenid dynasty). This process has followed an uneven path until the Sassanid era where Zarwanism came to believe in the idea of determinism and in it was in this period when the thought derived from the Zarwani religion combined with the mercenary thought and Culture which considers everything, even the benevolence of Ahuramazda and the evil of the Devil, as related to the will of these two. Following this change, a middle position of belief in predestination and Zarwanist belief came to dominate the thoughts of Iranian people. In Rumi's view, determinism and authority are related to the degrees of conduct and Complementary authorities of seekers. In other words, at the beginning of his journey, the seeker feels free until he reaches the position of annihilation in the sight of God and being with Him-- which is the last position of the seeker – but when he reaches that position and for him, the apprehensions of existence become vain and worthless, he no longer has any authority, but becomes a drop that joins the sea where his existence and his movement and peace and every action that is issued from him are subject to the sea. This research studies the two elements of predestination and free will in Zoroastrian texts, as well as their commonalities with Rumis' though. It is concluded that like Rumi, Zoroaster believes that every human being has free will to choose between good and bad. The main point of these two thinkers is moral while they believe in a sort of predestination which prevails in all religions and among all ethnicities and is the belief in God's will that lies along the will of man.
Machine summary:
اين بحث براسـاس نظـر انديشـمندان اسـلامي آغـاز ميشود، سپس ، ديدگاه ايرانيان در مورد مسـألۀ جبـر و اختيـار براسـاس نظـر انديشـمندان اسلامي آغاز ميشود،سپس ، ديدگاه ايرانيان در مورد مسالۀ جبر و اختيار براساس متون کهن ايراني مورد بررسي قرار گرفته و اينکه چگونه مزداييان اين دو اصل به ظـاهر متضـاد را در اعتقادات خود جمع کرده اند و بازتاب اين انديشه در عرفان اسلامي بخصـوص در ديـدگاه مولانا جلال الدين که مي توان او را در مسير ادبيات منظوم ايران «متمم » شعر و نظم عارفانه به شمار آورد و اينکه او که با توجه به عاقل بـودن انسـان ، خواسـته اسـت در اثـر عرفـاني خود- مثنوي- در ضمن داستان ها و تمثيل ها انسان را مختار و آزاد معرفي ميکند، اما بايـد گفت که وي در اين داستان ها با توجه به مسايل جبري که براي اثبات مختار بودن انسان به نظم کشيده ، باز هم در اثبات اختيار به جبر استناد کـرده و گـويي در ميـان ايـن دو نيـروي حاکم بر سرنوشت انسان غربت زده در پهنۀ گيتي درگير بوده است و چنين ميسرايد: عاشـقم بـر قهـر و بـر لطفـش بـه جـد بوالعجب من عاشقِ اين هر دو ضد (مثنوي،د١،ب ت ،١٥٧٠) بيان مساله تحقيق درآيين زرتشت ، اهورامزدا، آفريدگار هستي است و در عـالم دو نيـروي متضـاد وجـود دارند به نام «سپندارمينو» که سرچشمۀ نيکي و خير است ، و «انگـره مينـو» يـا اهـريمن کـه سرچشمۀ زشتي و پليدي است .