Abstract:
بیشتر قضایایی که در علوم بهکار میروند، از سنخ قضایای طبیعیه نیستند، بلکه گزارههای منطقی، طبیعیهاند. این مسأله در شناخت جایگاه این قضیه در علم منطق و سنخشناسی گزارههای سایر علوم مؤثر است. پیش از قرن هفتم، نگاه استقلالی به این گزاره وجود نداشت. خونجی و ابهری از پیشگامان ورود آن به مباحث منطقی هستند. از اولین مباحث بر محور قضیه طبیعیه این است که این قضیه شخصیه، مهمله یا مستقل از آندو است. ثمره این بحث در سهگانه یا چهارگانه بودن تقسیم قضایا روشن میشود. محدوده و قلمرو طبیعیه که در تعریف آن ظهور یافت، بخشی دیگر از مباحث این قضیه است که خود را در چهارگانه یا پنجگانه بودن تقسیم نشان میدهد. شناخت اجزاء قضیه طبیعیه نقش مستقیمی در شناخت ماهیت آن و بازشناسی از دیگر قضایا دارد. توسعه موضوع قضایای طبیعیه به موضوعاتی که اعتباری است و نیز ارتباط آن با معارف درجه دو، قلمرو کاربردی آن را افزایش میدهد.
Most of the propositions that are used in sciences do not belong to the class of natural propositions. Rather, the natural propositions are amongst the logical propositions. This matter is effective in recognizing the position of this proposition in logic and the classification of the statements of other sciences. Before 7th AH, no independent observation of this statement existed. Khunaji and Abhari were the pioneers in introducing it in the discussions on logic. Amongst the first discussions surrounding the natural propositions is that it is either singular, indefinite or independent of these two. The outcome of this discussion becomes evident while dividing the propositions into three or four. The sphere and domain of natural propositions that is reflected in its definition, is another discussion related to this proposition that is demonstrated in its division into four or five types. Recognizing the components of natural propositions plays a direct role in recognizing its essence and distinguishing it from other propositions. Extending the discussion on natural propositions to discussions that are imaginary and its link to the second degree knowledge, increases the range of its practical application.
Machine summary:
ازاینرو برای تبیین دقیق این تقسیم و شامل بودن آن نسبت به همه این گزارهها، ضروری است درباره قضیه طبیعیه و تبیین شرایط آن از جهت موضوع و محمولش تحقیق مستقلی صورت گیرد.
پیشینه قضیهای که موضوع آن کلی است، اگر حکم در آن بر موضوع کلی از جهت مفهومش تعلق گرفته باشد و ناظر به افراد نباشد، قضیه طبیعیه نامیده میشود؛ مانند انسان نوع است.
در مورد چرایی طرح شروط، برخی معتقدند که هدف تمایز میان مهمله و طبیعیه بوده است (فرامرز قراملکی، 1382، ص48) و در توجیه سخن خود گفتهاند که خواجه در شرح اشارات، مهمله را قضیهای میداند که در آن بر طبیعت من حیث هی حکم شده (نصیرالدین طوسی، 1375، ج1، ص120) و این مشابه تعریفی است که در دسته اول برای طبیعیه ذکر گردید.
احتمال دیگر این است که قضیه طبیعیه به تفسیر او، به یکی از مهمله یا محصوره تحویل میرود؛ زیرا اینگونه قضایا چون ناظر به حقیقت است، به افراد سرایت میکند؛ هرچند اولاً و بالذات اراده نشده باشند.
از سوی دیگر اگر موضوع قضایای طبیعیه لا بشرط اخذ شود، محمولات آن اعم از معقولات ثانی منطقی خواهد بود؛ زیرا ازآنجاکه ممکن است برخی از افراد انسان بدتر از حیوان باشند، قضایایی مانند «انسان بهتر از حیوان است» لا بشرط از افراد است.
قضایای طبیعیه و شخصیه عقدالوضع ندارند (صدرالدین شیرازی، 1378، ص22)؛ زیرا موضوع در این قضایا یا شخص است یا طبیعت و مفهوم کلی به شرط عدم صدق بر افراد.